گنجور

 
حزین لاهیجی

لب لعلت به پیامی دل ما شاد نکرد

کلک مشکین تو از غمزدگان یاد نکرد

می کند آنچه جگرکاو نگاه تو به دل

به رگ جان کسی، نشتر فولاد نکرد

سرو ناز تو که عمر ابدی سایهٔ اوست

یک ره از لطف، خرابی چو من آباد نکرد

کافر بتکده جز مهر رخت قبله نداشت

صوفی صومعه جز ذکر تو اوراد نکرد

کاوش ناخن غم، با جگرم کرد حزین

آنچه در کوهکنی، تیشهٔ فرهاد نکرد

 
 
 
حافظ

یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد

به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد

آن جوانبخت که می‌زد رقمِ خیر و قبول

بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد

کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک

[...]

رفیق اصفهانی

شاد باد آنکه ز ناشادی من یاد نکرد

شد ز ناشادی من شاد و مرا شاد نکرد

ناله ی من اثری در دل صیاد نکرد

پر و بالم نگشود از قفس آزاد نکرد

آه از آن شوخ که صد کشور آباد به جور

[...]

سحاب اصفهانی

هیچگه با من محنت زده بیداد نکرد

آسمان کآن بت بیداد گر امداد نکرد

دل ز من یاد بدام تو چو افتاد نکرد

یافت ذوقی که زمحرومی من یاد نکرد

تا نپرداخت به ویرانه ی دلها غم تو

[...]

یغمای جندقی

کند پر، بال شکست، از قفس آزاد نکرد

چیست در حق من آن لطف که صیاد نکرد

وفایی مهابادی

آن شکر خنده به وصل، دهنم شاد نکرد

غلطم باز گر از هیچ کسی یاد نکرد

آن چه من در غمت ای خسرو خوبان کردم

به شکرخندهٔ شیرین تو فرهاد نکرد

ناوک ناز تو نازم که به یک چشم زدی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه