لب لعلت به پیامی دل ما شاد نکرد
کلک مشکین تو از غمزدگان یاد نکرد
می کند آنچه جگرکاو نگاه تو به دل
به رگ جان کسی، نشتر فولاد نکرد
سرو ناز تو که عمر ابدی سایهٔ اوست
یک ره از لطف، خرابی چو من آباد نکرد
کافر بتکده جز مهر رخت قبله نداشت
صوفی صومعه جز ذکر تو اوراد نکرد
کاوش ناخن غم، با جگرم کرد حزین
آنچه در کوهکنی، تیشهٔ فرهاد نکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از آنچه که لب و چهره محبوبش به او داده، ابراز نارضایتی میکند و میگوید که هیچ خوشبختی حاصل نکرده است. او اشاره میکند که زیبایی و مورد علاقهاش هیچ گونه تأثیری بر دل بیماران عشق نداشته و از جانب او هیچ لطفی نصیب او نشده است. شاعر همچنین به اشخاصی همچون کافر و صوفی اشاره میکند که در پی عشق و ذکر معشوق خود، در جستجوی معنا و هدف زندگی هستند. در نهایت، او از درد و رنج درونی خود سخن میگوید که در مقایسه با سختیهای تاریخی مانند قصه فرهاد و شیرینی عشق او، گواهی بر عمیق بودن احساسات و غم اوست.
هوش مصنوعی: لبهای زیبای تو با یک پیام دل ما را شاد نکرد و موهای تیره و جذابت هم به یاد غمدیدگان نبود.
هوش مصنوعی: او کاری میکند که نگاه تو به دل کسی، بر او تأثیر میگذارد و مانند نشتر تیز و فولادی، عمیقاً در جان او نفوذ میکند.
هوش مصنوعی: تو که زیبایی بینظیری را داری و سایهات همیشه جاودان است، یک بار هم به من نیکویی نکردی و حالتی مانند من که خراب و بیسروسامان است، را آباد نکردی.
هوش مصنوعی: کافر در میخانه فقط زیبایی تو را میپرستید و عارف در صومعه تنها ذکر تو را زمزمه میکرد.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که به دل دارم، کارهایی از عمق وجودم میآید که حتی فرهاد، که با تیشهاش کوه را میشکافت، نتوانست انجام دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد
به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد
آن جوانبخت که میزد رقمِ خیر و قبول
بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
[...]
شاد باد آنکه ز ناشادی من یاد نکرد
شد ز ناشادی من شاد و مرا شاد نکرد
ناله ی من اثری در دل صیاد نکرد
پر و بالم نگشود از قفس آزاد نکرد
آه از آن شوخ که صد کشور آباد به جور
[...]
هیچگه با من محنت زده بیداد نکرد
آسمان کآن بت بیداد گر امداد نکرد
دل ز من یاد بدام تو چو افتاد نکرد
یافت ذوقی که زمحرومی من یاد نکرد
تا نپرداخت به ویرانه ی دلها غم تو
[...]
کند پر، بال شکست، از قفس آزاد نکرد
چیست در حق من آن لطف که صیاد نکرد
آن شکر خنده به وصل، دهنم شاد نکرد
غلطم باز گر از هیچ کسی یاد نکرد
آن چه من در غمت ای خسرو خوبان کردم
به شکرخندهٔ شیرین تو فرهاد نکرد
ناوک ناز تو نازم که به یک چشم زدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.