بر دل و بر دیده گفتم: هر کجا خواهی بیا
گفت: آخر روشن است این، هر کجا جای من است
گفتمش: برخاستی شوری عجب در ما زدی!
در قیامت، گفت: این هم شور از پای من است
کس نمی داند به جز دلداده ی آن زلف و خال
آن چه از داغ تو در سر سویدای من است
گرچه هستم پر خطا دارم امید مغفرت
صد هزاران جرم بخشد آن که مولای من است
من چه گویم شرح حال خود «وفایی» پیش دوست
زان که داند هرچه در رنگ و هیولای من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشق مجنونم و صحرای غم جای من است
گر بمیرم دورازو کس را چه پروای من است
سوختن در آفتاب غم نه کار هر کس است
سایه من داند این محنت که همپای من است
با در و دیوار در جنگم ز مستیهای عشق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.