ای رخ و زلفت شب تاریک و روز روشن است
بی شب و روز تو روز و شب فغان کار من است
طرهٔ مشکین مزن بر هم دگر مشکن دلم
زان که مشکین طره ات مسکین دلم را مسکن است
شمع کافوری همی گویند بی دود است و من
حیرتم از سنبل زلف و بیاض گردن است
هر کجا بینم ترا در من فتد شوری دگر
نغمه ی بلبل بود آری که هر جا گلشن است
آسمان ماهی ندارد، بوستان سروی چو من
ماه من مشکین کمند و سرو من سیمین تن است
ناتوان و خسته ام بی خنده ی شیرین لبت
آری آن آرام جان و وان دگر جان من است
آفت جان «وفایی» در سر بازار عشق
زلف مشکین و لب شیرین و چشم پر فن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد. شاعر از شب و روز به عنوان نمادی برای وجود معشوقش یاد میکند و میگوید بدون او، روز و شبش درد و فریاد است. او به طره مشکین و زلف معشوق اشاره میکند که آرامش دل اوست و از ویژگیهای زیبایی مانند بوی شمع و سنبل صحبت میکند. هر جا که معشوق را میبیند، شور و شوق جدیدی در دلش ایجاد میشود. او خود را خسته و ناتوان از نبود لبخند شیرین معشوق میداند و در نهایت از زلف و لب و چشم معشوق به عنوان عناصر جذاب و دلربا یاد میکند که در دنیای عشق بینظیرند.
هوش مصنوعی: صورت و موهای تو مانند شب تار و روز روشن است. بدون وجود تو، زندگی من تنها فریاد و نالهای است که نه روز دارد و نه شب.
هوش مصنوعی: موهای مشکیات را بر هم نزن، زیرا دل من از این کار رنج میبرد. موهای مشکی تو برای دل بیچارهام خانه و مأوایی است.
هوش مصنوعی: شمع کافوری را به عنوان چیزی بدون دود توصیف میکنند و من در شگفتم که چطور زلفهای سنبلمانند و سفیدی گردن انسان میتواند اینقدر زیبا باشد.
هوش مصنوعی: هر جا که تو را ببینم، در دل من شور و هیجانی تازه به پا میشود. صدای بلبل نیز با این حس هماهنگی دارد، چرا که هر کجا که باغ و گلزار باشد، چنین حالتی وجود دارد.
هوش مصنوعی: آسمان هیچ ماهی ندارد، اما در باغ سروی مانند من هست که همچون ماه، با عطرش شب را دلانگیز کرده است و سرو من هم با ظاهری نقرهای، جلوهی خاصی دارد.
هوش مصنوعی: من خسته و ناتوانم و برایم مهم است که لبخند شیرین تو را ببینم، زیرا آن لبخند برای من آرامشبخش است و به نوعی جان تازهای به من میبخشد.
هوش مصنوعی: آشفتگی و درد «وفایی» در دنیای عاشقی ناشی از زیباییهای فریبندهای است که شامل موهای مشکی، لبهای دلنشین و چشمان جادویی میباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی آن تُرک جهان آرای ماه روشن است
زلف او در تیره شب بر ماه روشن جوشن است
تاکه او را جوشن است از تیره شب بر طرف ماه
راز من در عشق او پیدا چو روز روشن است
تا گلی نو بشکفد هر ساعتی بر روی او
[...]
تا خیال آن بت قصاب در چشم من است
زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است
تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ
بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است
جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم
[...]
اینزمان کز آسمان تابنده ماه بهمن است
زال زرگر نیست آتش از چه تیغش زاهن است
آتش اندر خرمن ما زد رخت وین روشن است
خال مشکین تو بر رخ دانه ای زین خرمن است
آن رخ نازک چو آب از دیده رفت اما هنوز
نقش خالت چون سیاهی مانده در چشم من است
تو مرا چشمی و تا بر بام و روزن آمدی
[...]
نرگس رعنا اگر چشم و چراغ گلشن است
لاله یی کز خون دل دارد نشان چشم من است
حاجت گفتن ندارد حال من ای شمع حسن
قصه جانسوزی پروانه حرفی روشن است
دست چون در خون من دارد! اگر با دیگری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.