نرگس رعنا اگر چشم و چراغ گلشن است
لاله یی کز خون دل دارد نشان چشم من است
حاجت گفتن ندارد حال من ای شمع حسن
قصه جانسوزی پروانه حرفی روشن است
دست چون در خون من دارد! اگر با دیگری
دست در گردن کند خون منش در گردن است
آتش غم ساقیا ننشاند الا آب می
رحم کن ای ابر رحمت کاتشم در خرمن است
جَیبِ من هم دارد از پیراهنِ یوسف نشان
گر نه کوری ای برادر ، این همان پیراهن است
حال سوز دوستان ای شمع میدانی ولی
من از آن سوزم که چشمت بر زبان دشمن است
نگسلم اهلی به جور از دامن آن گل چو خار
هر کجا خواهد شدن دست منش در دامن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نرگس رعنا به زیبایی و درد عشق اشاره دارد. شاعر از حس و حال عاشقانه خود میگوید و تنهایی و غم ناشی از جدایی را توصیف میکند. او به ویژگیهای محبوبش، نرگس رعنا، اشاره میکند و به این نکته میپردازد که چطور عشق و زیبایی او، حتی در میان سختیها و دردها، همچنان در قلب او زنده است. همچنین شعری پر از اشارات به عشق و فراق و تأثیرات آن بر روح و جان انسان است. شاعر در پایان نشان میدهد که با وجود مصائب، همچنان به عشق و ارتباط با محبوبش وابسته است.
هوش مصنوعی: اگر نرگس زیبا نور و روشنی باغ است، لالهای که نشانهی درد دل من است، از خون دل من رنگ گرفته است.
هوش مصنوعی: حال من نیاز به گفتن ندارد، ای شمع زیبایی. داستانی سوزان در دل پروانه وجود دارد که سخن روشنی است.
هوش مصنوعی: اگر کسی دستش به خون من آغشته باشد، وقتی با دیگری رابطهای برقرار کند، این خون به گردن او خواهد بود.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل دارم، مثل آتش است که فقط با نوشیدن شراب خاموش میشود. ای ابر رحمت، به من رحم کن، زیرا که من در شرایط سخت و دشواری قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: در جیب من نشانهای از پیراهن یوسف وجود دارد. برادر، کور نباش، این همان پیراهن است.
هوش مصنوعی: تو میدانی که من چقدر از درد و سوز دوستان ناراحتم، اما دردی که من دارم ناشی از این است که نگاهت به دشمنان نیست و این برای من بسیار مشکل است.
هوش مصنوعی: من هرگز از محبت و مهربانی به دور نمیشوم، حتی اگر در برابر سختیها و ناملایمات قرار بگیرم. مانند خاری که در دامن گل قرار دارد، در هر شرایطی محبت و احساسات خوبم را نگه میدارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی آن تُرک جهان آرای ماه روشن است
زلف او در تیره شب بر ماه روشن جوشن است
تاکه او را جوشن است از تیره شب بر طرف ماه
راز من در عشق او پیدا چو روز روشن است
تا گلی نو بشکفد هر ساعتی بر روی او
[...]
تا خیال آن بت قصاب در چشم من است
زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است
تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ
بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است
جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم
[...]
اینزمان کز آسمان تابنده ماه بهمن است
زال زرگر نیست آتش از چه تیغش زاهن است
آتش اندر خرمن ما زد رخت وین روشن است
خال مشکین تو بر رخ دانه ای زین خرمن است
آن رخ نازک چو آب از دیده رفت اما هنوز
نقش خالت چون سیاهی مانده در چشم من است
تو مرا چشمی و تا بر بام و روزن آمدی
[...]
گاه گاهم خانه از برق وصالش روشن است
لیک تابروی نظر میافکنم در رفتن است
غارت دین میکند مژگان اومن چون کنم
کاندرین ره هر سر مویی مرا یک رهزن است
ایکه پنداری چو فانوس آتشم در پیرهن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.