ندانم با وفاداران جفا کاری چرا کردی؟
چه نیکی از جفا دیدی که بر جای وفا کردی؟
مگر ابروت بنمودت ره و رسم کمان بازی
مگر آن غمزه فرمودت که خون ها بی بها کردی
که گفتت عندلیبی را ز باغ گل برون فرما؟
که فرمودت غرابی را در ایوان هما کردی؟
به حرف دشمنان فتوای خون ما چرا دادی
به قول مدعی قصد دل ما را چرا کردی؟
سگ کوی تو بودم پای دل بستی بر آن گیسو
به جان صید حرم بودم گرفتار بلا کردی
چو در عشق زنخدان تو لنگر بست جان من
چه بنویسم جفاهایی کز آن زلف دو تا کردی
وفا این بود کاندر کشتی [مواج زلفانت]
درین گردابه شیدا مشربی را ناخدا کردی
به دام زلف و تیرش زد به تیغ غمزه صید دل
گرفتی خستی و بستی و جستی پس رها کردی
نمی شد دل گرفتار تو، داد از دست مژگانت
در آن محراب ابرو هر چه کردی از دعا کردی
ز تاب آفتاب چشم من سیماب خیز آمد
مگر چشم مرا تعلیم علم سیمیا کردی
به مژگانم خستی به چشمانم دوا گفتی
نه زخمم را به هم بستی، نه دردم را دوا کردی
شکستی قلب ما گفتی، درستت می دهم دیدم
نه حکم مومیا دادی، نه کاری کیمیا کردی
به قامت جلوه دادی ریختی خون «وفایی» را
پی یک قطره خون بنگر قیامت را رها کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز احساسات شاعر درباره درد و رنج ناشی از خیانت و جفای محبوب اختصاص دارد. شاعر از وفاداری خود سخن میگوید و میپرسد چرا محبوب به او جفا کرده است. او به زیباییهای محبوب اشاره میکند و از او میخواهد که به وفاداریاش توجه کند. شاعر از احساسات عمیق و آسیبهای ناشی از عشق سخن میگوید و تأکید میکند که نه تنها محبوب نسبت به او بیوفاست، بلکه دردهای او را نیز کاهش نداده و دل او را شکسته است. در نهایت، شعر بر این موضوع تأکید دارد که عشق میتواند در عین زیبایی، درد و رنجی عمیق به همراه داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پی ماتم میان انجمن ای ماه جا کردی
ز غیرت باز بر من شهر را ماتم سرا کردی
مرا گفتی مکن افغان که فردا خواهمت کشتن
شب قتلست منعم از فغان کردن چرا کردی
چه بود از خاک آن در دور کردی کشتگانت را
[...]
چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی
اگر سنگین نبودی گوش او فریادها کردی
کند بیگانگی هر چند گویم شرح غم با او
چه غم بودی اگر خود را به این حرف آشنا کردی
به اغیار آنقدرها میتوانست از وفا دیدن
[...]
ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی
مرا چون دیده قربانیان بی مدعا کردی
به خون آغشته نتوان دید آن لبهای نازک را
وگرنه با تو می گفتم چها گفتی، چها کردی
جدا از من بهر کس خواستی مهر و وفا کردی
مرا از دام خود سر دادی و خود را رها کردی
چه کردی بیمروّت بیحقیقت بیوفا با من
که در دامم درآوردی و با دامم رها کردی
چه میگویم؟ ز ذوق آن چنان وصلم برآوردی
[...]
عزیزا هیچ میدانی چهها با جان ما کردی
هر آن جوری که کردی ز ابتدا تا انتها کردی
تو را گر نیست در خاطر بگویم تا چهها کردی
از آن روزی که با آشوب عشقم آشنا کردی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.