چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی
اگر سنگین نبودی گوش او فریادها کردی
کند بیگانگی هر چند گویم شرح غم با او
چه غم بودی اگر خود را به این حرف آشنا کردی
به اغیار آنقدرها میتوانست از وفا دیدن
چه میشد گر زیادی یک نظر هم سوی ما کردی
به تنگیم از جدایی کاشکی میشد یکی پیدا
که ما را رهنمایی سوی اقلیم فنا کردی
اجل گر رحم بر وحشی نکردی شام مهجوری
تو میدانی که غم با روزگار او چها کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق خود درباره جدایی و غم ناشی از آن میپردازد. او به مخاطبش میگوید که اگر خود را بیشتر درگیر احساسات میکرد، شاید اوضاع بهتر بود. شاعر به وفا و علاقهای که از دیگران دیده اشاره میکند و میگوید که ای کاش آن وفا را از عشق خود نیز میدید. در نهایت، او از درد و مشکل جدایی و تأثیر آن بر زندگیاش سخن میگوید، همچنین به اجلی اشاره میکند که اگر نسبت به حال دل او رحم میکرد، میتوانست کمکی به او بکند.
هوش مصنوعی: زمانی که کوهکن نقش زیبای شیرین را به نمایش گذاشت، اگر او سنگینی نمیداشت، میتوانستی صدای فریادها را به گوش او برسانی.
هوش مصنوعی: بیگانگی و دوری از دیگران را هرچقدر هم که توصیف کنم، اگر خودت را با این صحبتها آشنا کنی، چه دلیلی برای غم و افسوس وجود دارد؟
هوش مصنوعی: اگر به دیگران اینقدر وفاداری نمایش میدادی، چه میشد اگر کمی هم به ما توجه میکردی؟
هوش مصنوعی: ما از فراق و دوری احساس تنگی و ناراحتی میکنیم. ای کاش کسی بود که ما را راهنمایی کند و به سوی سرزمین نابودی و فنا ببرد.
هوش مصنوعی: اگر مرگ به وحشی رحم نمیکند، تو که در شام شب ماندن را تجربه کردهای، خوب میدانی که غم و اندوه با او چه کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پی ماتم میان انجمن ای ماه جا کردی
ز غیرت باز بر من شهر را ماتم سرا کردی
مرا گفتی مکن افغان که فردا خواهمت کشتن
شب قتلست منعم از فغان کردن چرا کردی
چه بود از خاک آن در دور کردی کشتگانت را
[...]
ازان رخسار حیرت آفرین تا پرده واکردی
مرا چون دیده قربانیان بی مدعا کردی
به خون آغشته نتوان دید آن لبهای نازک را
وگرنه با تو می گفتم چها گفتی، چها کردی
جدا از من بهر کس خواستی مهر و وفا کردی
مرا از دام خود سر دادی و خود را رها کردی
چه کردی بیمروّت بیحقیقت بیوفا با من
که در دامم درآوردی و با دامم رها کردی
چه میگویم؟ ز ذوق آن چنان وصلم برآوردی
[...]
عزیزا هیچ میدانی چهها با جان ما کردی
هر آن جوری که کردی ز ابتدا تا انتها کردی
تو را گر نیست در خاطر بگویم تا چهها کردی
از آن روزی که با آشوب عشقم آشنا کردی
سخنها از وفا می گفتی و جور و جفا کردی
به ما دیدی چه ها می گفتی و آخر چه ها کردی؟
هلاکت الفتت گردم، که از جادو نگاهیها
دل شوریده را از من، مرا از دل جدا کردی
حزین آتش زدی پروانه سان، محفل نشینان را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.