عزیزا هیچ میدانی چهها با جان ما کردی
هر آن جوری که کردی ز ابتدا تا انتها کردی
تو را گر نیست در خاطر بگویم تا چهها کردی
از آن روزی که با آشوب عشقم آشنا کردی
نه بر زخمم نمک سودی نه بر دردم دوا کردی
نه ره نظّارهام را با جمال با صفا دادی
نه گوشم را کلامی ز آن لب دیرآشنا دادی
نه زنجیری به دستم ز آن سر زلف دوتا دادی
نه پا را رخصت سیر سر کوی وفا دادی
نه لب را آشنای جرأت عرض دعا کردی
نه محتاج عجم یک جو نه ممنون عرب بودم
نه غمگین یک زمان در فکر دیبا و قصب بودم
نه لبشیرین به نوش شکّر و شهد طرب بودم
نه من در کنج عزلت فارغ از قید طلب بودم
مرا دلدادهای وحشی غزالی بیوفا کردی
جنون ما ز کوی و شهر بر صحرا کشید آخر
هر آن داغی که بر دل بود بر رسوا کشید آخر
میان ما و مجنون عشق بر دعوا کشید آخر
شکیب از ما رمید و عقل از ما پا کشید آخر
نکردی تو میانِ ما و یاران فتنهها ؟ کردی
هر آن گاهی که از تمکین به سوی من نگه کردی
نگه کردی و روزم را چو چشم خود سیه کردی
ز هجران کشتیم ای بی وفا آخر تبه کردی
جفا را بر فلک بردی وفا را خاک ره کردی
بیا انصاف پیش آور بگو اینها چرا کردی
تو مست حسن بودی از وفا کردیم بیدارت
سگ کوی تو بودیم از صدا کردیم بیدارت
ز خود چون بیخبر بودی تو ما کردیم بیدارت
ز خواب اختلاط غیر تا کردیم بیدارت
ز ما آموختی این شیوه و در کار ما کردی
ز رخسارت حیا دیدم حیا دیدم حیا دیدم
من از چشمت بلا دیدم بلا دیدم بلا دیدم
ز دستت بس جفا دیدم جفا دیدم جفا دیدم
نمیگویم چهها دیدم چهها دیدم چهها دیدم
تو میدانی چهها کردی چهها کردی چهها کردی
در این گلشن عجایب نونهالی داشتی صالح
سرِ راهَت ، عجب وحشی غزالی داشتی صالح
تو چون قصاب ما فکر محالی داشتی صالح
به بزمش با رفیقان طرفه حالی داشتی «صالح»
خموشی پیشه ورزیدی ولی فریادها کردی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشق و درد و رنجی که از جدایی و بیوفایی معشوقش میکشد، میپردازد. شاعر از معشوق میخواهد که بگوید چرا او را به این حال و روز انداخته و در عین حال یادآوری میکند که هیچ نشانهای از عشق و وفا از او دریافت نکرده است. او به یاد میآورد که پیش از آشنایی با عشق، زندگی راحت و بیدغدغهای داشته و حالا دچار جنون و درد شده است. در نهایت، شاعر به معشوق میگوید که خود دچار غفلت بوده و از این رو به او یادآور میشود که درد و رنجی که او کشیده، ناشی از رفتارهای اوست.
هوش مصنوعی: عزیزم، آیا میدانی که چه کارهایی با دل ما کردی؟ هرطور که بودی، از همان ابتدا تا اینجا، همه را انجام دادی.
هوش مصنوعی: اگر تو در خاطر من نیستی، بگویم که چه کارهایی کردی از زمانی که با عشق و هیجان آشنا شدم.
هوش مصنوعی: نه بر زخم من هیچ نمکی نپاشیدی و نه برای دردم هیچ درمانی پیدا کردی.
هوش مصنوعی: نه راهی برای تماشا از زیبایی دلنواز تو به من دادی و نه گوشم را با سخنی از آن لب آشنا پر کردی.
هوش مصنوعی: نه دستی به زنجیر کردهای و نه اجازه دادهای که پا در کوچه وفا بگذارم.
هوش مصنوعی: شما به گونهای صحبت نمیکنید که بتوانید با جرأت درخواست خود را بیان کنید.
هوش مصنوعی: نه به پول و ثروت عجم نیاز داشتم و نه از عرب ها تشکر میکردم. نه در گذشته غمگین بودم و نه در فکر پارچههای گرانقیمت و کشاورزی.
هوش مصنوعی: نه من به لطافت و شیرینی نوشیدنیها دلبسته بودم، نه در گوشهنشینی از جستجو و آرزوهای خود رها بودم.
هوش مصنوعی: مرا عاشقی سرکش و بیوفا به دام انداخته است.
هوش مصنوعی: دیوانگی ما از شهر و کوچه به بیابان کشیده شد و در نهایت، هر زخمی که بر دل داشتیم، به رسوایی تبدیل شد.
هوش مصنوعی: عشق میان ما و مجنون موجب اختلاف و درگیری شد. در نهایت، صبر و شکیبایی ما از بین رفت و عقل و خرد ما نیز ما را ترک کرد.
هوش مصنوعی: آیا تو در بین ما و دوستانمان فتنه و مشکل به وجود نیاوردی؟
هوش مصنوعی: هر بار که به من توجه نشان دادی، روز مرا مانند چشمان خودت تاریک کردی.
هوش مصنوعی: به خاطر جدایی و دوری تو، ای بی وفا، ما به زحمت به زندگیمان ادامه دادیم. در نهایت، تو با بیوفاییات وفا را به آسمان بردی و آن را به خاک پای خود انداختی.
هوش مصنوعی: بیا با انصاف صحبت کنیم، بگو چرا این کارها را انجام دادی؟
هوش مصنوعی: تو با زیباییات ما را مسحور کردی و ما از روی وفاداری برای بیدار کردنت تلاش کردیم. ما با صدای تو بیدار شده و به سمت تو آمدیم.
هوش مصنوعی: چون تو از خود بیخبر بودی، ما تو را از خواب غفلت بیدار کردیم و این کار را با دخالت دیگران انجام دادیم تا تو آگاه شوی.
هوش مصنوعی: تو از ما یاد گرفتی این روش را و در کارهای ما تأثیر گذاشتی.
هوش مصنوعی: از چهرهات حیا و عفت را مشاهده کردم و از چشمانت درد و مشکل را دیدم.
هوش مصنوعی: از تو سختیها و آزردگیهای زیادی را تحمل کردم و نمیتوانم بگویم که چه مشکلاتی را گذراندم.
هوش مصنوعی: تو میدانی که چه کارهایی انجام دادی، چه کارهایی که کردی.
هوش مصنوعی: در این باغ پر از شگفتیها، تو یک جوان معصوم و نیکو داشتید که در راه تو بود. چه عجیب است که همان جوان به شکل یک غزال وحشی درآمده است!
هوش مصنوعی: تو مانند قصابی، با افکار غیرممکنی که داشتی، در محفل صالح با دوستانت لحظات جالبی را سپری کردی.
هوش مصنوعی: تو در سکوت زندگی میکنی، اما در درون خود فریادهایی داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.