شمارهٔ ۹۱
دل از بند من بیدل رها شد
نمیدانم کِه او دید و کجا شد
مگر کاو دانه خال بتی دید
از آن در دام زلفش مبتلا شد
هوای دلستانی داشت در سر
نمی دانم بعزم آن هوا شد
مگر بودش نهانی دلربایی
نهان از ما بر آن دلربا شد
صفایی داشت با خوبان مهوش
ازین جای مکدر زان صفا شد
صدای ارجعی آمد به گوشش
پی آن نغمه و بانگ و صدا شد
صلای خوان وصل یار بشنید
ببوی خوان وصلش زان صلا شد
ز جان و از جهان بیگانه گردید
که تا باجان و جانان آشنا شد
دمی خالی نمیباشد ز دلدار
از آن کز بهر آن خلوت سرا شد
ز حال مغربی دیگر نپرسید
از آن ساعت که از پیشش جدا شد
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...