چو بحر نامتناهیست دایما موّاج
حجاب وحدت دریاست کثرت امواج
جهان و هرچه در او هست جنبش دریاست
ز قعر بحر بساحل همی کند اخراج
دلم که ساحل بینهایت اوست
بود مدام بامواج بحر او محتاج
علاج درد دلم غیر موج دریا نیست
چو طرفه درد که موحش بود در او علاج
بهر خسی برسد زین محیط در و گهر
یکی بخس رسد از وی یکی بگوهر باج
از این محیط که عالم بجنّت اوست سراب
مراست عذب و فرات و تراست ملح اجاج
بلون و طعم اگر مختلف همی گردد
ز اختلاف محل است و انحراف مزاج
هر آنچه مغربی از کاینات حاصل کرد
بگرد بحر محیطش بیکزمان تاراج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی مفهوم وجود و کثرت در جهان میپردازد. شاعر با تشبیه جهان به دریا و امواج آن، به وحدت و تنوع در هستی اشاره میکند. دلتنگی و نیاز بشر به درک حقیقت را نیز مطرح میکند و درمان دردهای روحی را در نزدیکی به دریا و غرق شدن در موجهای آن میبیند. همچنین، به تفاوتها و تضادهای موجود در عالم اشاره میکند و بیان میکند که هر چه که در عالم به دست میآید، در نهایت به آن دریا (وجود مطلق) اتصال دارد. در نهایت، بر این نکته تاکید میکند که تنوع و اختلافات به دلیل انحرافات ذهنی و مکانهای مختلف است.
هوش مصنوعی: دریای بیپایان همیشه در حال نوسان است و حجاب وحدت به مانند امواج مختلفی است که دریا را به کثرت تقسیم میکند.
هوش مصنوعی: جهان و همه چیزهایی که در آن وجود دارد، مشابه حرکتی است که دریا در آن دارد؛ مانند جذر و مد، که از عمق دریا به سمت ساحل جاری میشود.
هوش مصنوعی: دل من همچون ساحلی بینهایت است که همیشه به امواج دریا و محبت او نیاز دارد.
هوش مصنوعی: درمان درد دل من جز موج دریا نیست، زیرا این درد چنان عمیق و عجیب است که فقط خود دریا میتواند آن را تسکین دهد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر کسی به سهم خود از این محیط بهرهمند میشود. برخی افراد ممکن است چیزهای ارزندهتری به دست آورند، اما در نهایت هر کس به اندازه لیاقت و فرصت خود به موفقیت میرسد.
هوش مصنوعی: این دنیا و محیطی که در آن قرار داریم، برای من مانند سرابی است که به جای آب شیرین و گوارا، فقط تلخی و شور دارد. من در این فضا به دنبال آرامش و غنای روحی هستم، اما تنها دشواریها و تلخیها را مییابم.
هوش مصنوعی: اگر طعم و رنگ غذاها متفاوت است، این ناشی از تفاوت مکان و نوع مزاج افراد است.
هوش مصنوعی: هر آنچه که انسان از جهان بدست آورده، در نهایت به مانند یک غارت در کنار دریای بیکران است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
رخ تو روز منیر است و زلف تو شب داج
برید صبر مرا تیغ عشقشان اوداج
منم که روز منیرم زمان زمان گیرد
ز عشق روز منیر تو گونه شب داج
چو حاجبان سر زلفت سیاه پوشیده ست
[...]
مرا دلی است زصد گه نهاده بر ره حاج
بباجشان شده لکن طمع نداشته باج
شکر شکسته ز مقلان غنچه بویا
سپر فکنده ز پیکان غنچه غناج
به پرده دار صبا داده جان که باز افکن
[...]
تویی که بر سرِ خوبانِ کشوری چون تاج
سِزَد اگر همهٔ دلبران دَهَندَت باج
دو چشمِ شوخِ تو برهم زده خَطا و حَبَش
به چینِ زلفِ تو ماچین و هند داده خراج
بیاضِ رویِ تو روشن چو عارِضِ رُخِ روز
[...]
کسی که ملک دلش کرد خیل غم تاراج
پی عمارت آن غیر باده نیست علاج
جنون و عشق بتان باعثم به رسوائیست
کجاست می که مهیا شدست مایحتاج
به کوی عشق میان گدا و شه فرق است
[...]
فسون خط تو پیغام بعثت و شب داج
نگاه پر رخ تو مصطفاست بر معراج
ظهور حسن تو امنیتی به دوران داد
که پادشه ز رعیت نمی ستاند باج
چه صلح بود که حسن تو باوفا انگیخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.