گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شمس مغربی

شهدتُ فیک جمالاً فنيتُ فیه بِذاتي

قتلتَني بِلِحاظٍ و ذاک عینُ حیاتي

ز چشم مست و خرابت مدام مست و خرابم

ولیس نَشوَةَ في الحبِّ من کُؤُوس سُقاتي

چو از جمیع جهات است جلوه‌گاه تو چشمم

لقد جلوتَ علی عینِ من جمیع جهاتي

و کیف تُشبه حُسناً بک المِلاحُ جمیعاً

ملاح و ملح اُجاجی تويی که عین فراتی

به حُسن و خُلق و شمایل به هیچ خلق نمانی

که بس حمیده‌خصالی و بی‌جمیل‌صفاتی

نه هجر توست هلاکم؛ ز وصل توست نجاتم

رأيتُ فيه هلاکي وجدتُ فیه نجاتي

به عزم کعبهٔ کویَت؛ برای دیدن رویت

قطعتُ وصلَ ثِقاتي؛ دخلتُ فی الفلواتي

دخلتُ تیه ظلامٍ لأجلِ وصلک حباً

که همچو چشمه حیوان نهفته در ظلماتی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode