شهدت فیک جمالا فینت فیبذاتی
قتلتنی بلحاظ و ذات عین حیاتی
ز چشم مست و خرابت مدام مست و خرابم
ولیس نشوءت فی الحب من کوس شقاتی
چو از جمیع جهاتست جلوه گاه تو چشمم
لقد جلوت علی عین من جمیع جهاتی
و کیف تشنه حسنا بک الملاح جمیعا
ملاح ملح اجاجی توئی که عین فراتی
بحسن و خلق و شمایل بهیچ خلق نمانی
که بس حمیده خصالی و بی جمیل صفاتی
نه هجرتست هلاکم ز وصل تست نجاتم
رایت منه هلاکی وجدت فیه نجاتی
بعزم کعبه برای دیدت رویت
قطعت وصل ثقاتی و خلت فی الفواتی
دخلت فیه ضلام لاجل وصلک حنا
که همچو چشمه حیوان نهفته در ظلماتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
سَلِ المَصانعَ رَکباً تَهیمُ فی الفَلَواتِ
تو قدرِ آب چه دانی؟ که در کنارِ فراتی
شبم به رویِ تو روز است و دیدهها به تو روشن
و اِن هَجَرتَ سَواءٌ عَشیَّتی و غَداتی
اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم
[...]
به یاد آب مجاور دلا در این فلواتی
بود سراب گمان میکنی مقیم فراتی
صنم پرست بدل بر زبان صمد ز چه گوئی
به کعبه و به بغل در نهفته لات و مناتی
اجل ز مرگ خلاصت دهد کشی ز چه منت
[...]
اتی الرّبیع قیل الهموم بالنغماتی
بگیر جام شرابی بنوش آب حیاتی
قدم نهاده به بالین و من به شکر قدومش
نثرت درّ فؤادی علیه فی الخطواتی
نموده آینهٔ حق نمای موسی دل را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.