گنجور

 
شمس مغربی

مرا به خلوت جان دلبریست پنهانی

که هست جان دلم در جمال او فانی

در آنمقام که جانان جمال بنماید

بود مقام دل و جان فنل و حیرانی

سریر سلطنت ذات ایزدیست دلم

چنانکه عرش مجید است عرش رحمانی

ترا به حسن و جمال آنچنان که ثانی نیست

مرا بعشق تو هم نیست در جهان ثانی

کجا برم دل و جان را که در مقام فنا

تو هم دلی بحقیقت مرا و هم جانی

ز‌من تو جمله ربودی و جمله ام گشتی

چو جمله ام توئی اکنون مرا چه میخوانی

توئی مرا بدل دل اگر چه دلداری

توئی مرا عوض جان اگرچه جانانی

ز چشم من همه و اکنون توئی که میبینی

ز عقل من همه اکنون توئی که میدانی

ز مغربی بشنو بعد ازین اگر شنوی

ز او ندای انالحق و قول سبحانی

 
 
 
رودکی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟

برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟

که: حیف باشد روح القدس به سگبانی

به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

قطران تبریزی

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی

برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم

که حیف باشد روح القدس بسگبانی

بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

امیر معزی

مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی

مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی

سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی

که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی

معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی

بکار من چو سر زلف تو پریشانی

کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان

که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی

بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟

[...]

قوامی رازی

به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی

که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی

چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش

اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی

غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه