مرا به خلوت جان دلبریست پنهانی
که هست جان دلم در جمال او فانی
در آنمقام که جانان جمال بنماید
بود مقام دل و جان فنل و حیرانی
سریر سلطنت ذات ایزدیست دلم
چنانکه عرش مجید است عرش رحمانی
ترا به حسن و جمال آنچنان که ثانی نیست
مرا بعشق تو هم نیست در جهان ثانی
کجا برم دل و جان را که در مقام فنا
تو هم دلی بحقیقت مرا و هم جانی
زمن تو جمله ربودی و جمله ام گشتی
چو جمله ام توئی اکنون مرا چه میخوانی
توئی مرا بدل دل اگر چه دلداری
توئی مرا عوض جان اگرچه جانانی
ز چشم من همه و اکنون توئی که میبینی
ز عقل من همه اکنون توئی که میدانی
ز مغربی بشنو بعد ازین اگر شنوی
ز او ندای انالحق و قول سبحانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و فنا در معشوق صحبت میکند. شاعر به عجز و حیرت خود در برابر جمال معشوق اشاره میکند و میگوید که جانش در محبت او فانی شده است. او معشوق را بینظیر و یگانه میداند و بیان میکند که هیچ چیز دیگری در جهان نمیتواند جایگزین عشق او باشد. این عشق آنقدر عمیق است که شاعر نمیداند کجا باید دل و جانش را ببرد، زیرا همه چیز را از معشوق گرفته است. در نهایت، شاعر به مفاهیم بیداری و حقیقت اشاره میکند و میگوید که تمام وجودش را معشوق در خود جذب کرده است.
هوش مصنوعی: در دل خود عشق و محبت را به کسی پنهانی احساس میکنم که وجودش تمام وجود من را تحت تاثیر قرار داده و برای من اهمیت ویژهای دارد.
هوش مصنوعی: در آن مکان که معشوق به زیبایی خود ظاهر میشود، دل و جان در حالت شگفتی و در عشق غرق هستند.
هوش مصنوعی: سلطنت و قدرت الهی به مانند عرش بلند و باعظمت است و دل من نیز به وسعت و بزرگی آن عرش است.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جمال تو چنان مجذوب شدهام که هیچکس دیگری را نمیتوانم تصور کنم. عشق تو در جهان جز تو هیچ غیر از این ندارد.
هوش مصنوعی: کجا میتوانم بروم در حالی که دل و جانم در این دنیا فانی است؟ تو به راستی هم دلی برای من داری و هم جانی.
هوش مصنوعی: تو همه چیز من را از من گرفتهای و حالا که تمام وجودم تو هستی، پس چرا هنوز مرا به نام دیگری میخوانی؟
هوش مصنوعی: تو برای من روح و جان هستی، حتی اگر گاهی از دل من دور باشی. تو برای من منبع آرامش و comfort هستی، حتی اگر گاهی احساس کنی که من به تو نیاز دارم.
هوش مصنوعی: تو اکنون در چشم من همه چیز هستی و فقط تو را میبینم. و از آنجا که من به تو فکر میکنم، تنها تو هستی که در ذهن من وجود داری و میدانی چه میگذرد.
هوش مصنوعی: از طرف مغرب بشنو، اگر بعد از این بشنوی، صدای «من حقیقت هستم» و «خداوند پاک است» به گوشت خواهد رسید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟
که: حیف باشد روح القدس به سگبانی
به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی
برای پرورش جسم و جان چه رنجه کنم
که حیف باشد روح القدس بسگبانی
بحسن صوت چو بلبل مقید نظمم
[...]
مخوان فسانهٔ افراسیابِ تورانی
مگوی قصهٔ اسفندیارِ ایرانی
سخن ز خسرو و سلطانِ هفت کشور گوی
که خَتْم گشت بدو خسروی و سلطانی
معزِّ دینِ خدای و خدایگانِ جهان
[...]
در آمد از غم تو ، ای بخوبی ارزانی
بکار من چو سر زلف تو پریشانی
کنم بطبع فدای تو دیده و دل و جان
که تو عزیزتر از دیده و دل و جانی
بنفشه زلفی و گل خدی و چه می گویم؟
[...]
به هرزه بر سر دنیا مشو به نادانی
که چون توئی بچنین کار نیست ارزانی
چو عمر ضایع کردی بر آن پشیمان باش
اگرچه سود ندارد کنون پشیمانی
غم جهانی بر جان خویشتن چه نهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.