ز چشم من چو تو ناظر به حسن خویشتننی
چرا نقاب ز رخسار خود نمیفکنی
من و تو چون که یکی بود پیش اهل شهود
نهان ز من چه شوی چون که من تو ام تو منی
چو رو به آینه کاینات آوردی
برای جلوهگری شد پدید ما و منی
نه ئی ز خلوت و از انجمن دمی خالی
که هم به خلوت خویشیّ و هم به انجمنی
اگر به صورت غیری وگر به کسوت عین
به هر صفت که برائی برای خویشتنی
ز روی ذات نه جانی و نی جهان و نه تن
ولی ز روی صفت هم جهان و جان و تنی
ز روی لات و منات آن که یار بود که بود
من الذّی بتجلی لعابد الوتنی
دلا ز عالم کثرت به وحدت آوردی
که وحدتست وطن گر تو عازم وطنی
چو مغربی بخور از دست کاینات شراب
که پیش ساقی باقی بود شراب هنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سمنبرا، صنما، یارِ غمگسار منی
ستارهٔ سپهی آفتاب انجمنی
به مجلس اندر گویی که ماه بر فلکی
به موکب اندر گویی که سرو در چمنی
ز عاشقان منم اندر جهان که آن تو ام
[...]
دلم به عشق بتی را همیکند شمنی
که بر بتان به نکوئی کند همیشه منی
بتی که زلف چو قیر از بدوش پر شکند
کند به تبّت و قرقیز کاروان شکنی
شکست قیمت مشک و گل و سمن به سه چیز
[...]
گمان مبر که ز بیعیبی عمادست آن
که هجو او نکنم یا ز عجز و کم سخنی
مدیح گفت هجا کرده من بسم به عماد
برای من که هجا را بود هجا نکنی
اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
من از تو روی نپیچم که مستحب منی
چو سرو در چمنی راست در تصور من
چه جای سرو که مانند روح در بدنی
به صید عالمیانت کمند حاجت نیست
[...]
شنیده ام که تو با دوستان وفا نکنی
من اعتماد ندارم که عهد می شکنی
به شیوه دگر افتاده ای ندانم دوش
چه خواب دیده ای امروز باز در چه فنی
چه خوانمت به که مانی جز این نمیدانم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.