گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شمس مغربی

من که در صورت خوبان همه او می‌بینم

تو مپندار که من روی نکو می‌بینم

نیست در دیده من هیچ مقابل همه اوست

تو قفا می‌نگری من همه رو می‌بینم

هرکجا می‌نگری دیده بدو می‌نگرد

هرچه می‌بینم ازو جمله بدو می‌بینم

تو به یک سوش نظر می‌کنی و من همه سو

تو ز یک سو و منش از همه سو می‌بینم

می باقیست که بی‌جام و سبو می‌نوشم

عکس ساقی است که در جام و سبو می‌بینم

گاه با جمله و گه جمله ازو می‌دانم

گاه او جمله و گه جمله در او می‌بینم

بوی گلزار تو از باد صبا می‌شنوم

سرو بستان ترا بر لب جو می‌بینم

مغربی آنکه تواش می‌طلبی در خلوت

من عیان بر سر هر کوچه و کو می‌بینم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سعیدا

من نه این آب روان از لب جو می بینم

نفس اوست که من از دم او می بینم

آنچه در جام، جم از دور تماشا می کرد

گاه در شیشه و خم گه به سبو می بینم

با وجودی که نه بیش است و نه کم از کم و بیش

[...]

شهریار

از همه سوی جهان جلوه او می‌بینم

جلوه اوست جهان کز همه سو می‌بینم

چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل

چهره اوست که با دیده او می‌بینم

تا که در دیده من کون و مکان آینه گشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه