میکند بر دل تجلی مهر رویش هر نفس
تا که گردد نور ماه دل ز مهرش مقتبس
آنچه عالم خوانمش خورشید او راسایه است
در حقیقت سایه و خورشید یک چیزند و بس
چشم عنقابین مگس را نیست زان نشناسدش
گرچه عنقا را بچشم خود عیان بیند مگس
دیده بگشا بر سر خوان خلیل شه نشین
بهره از سر خلقت جو نه از نان و عدس
بلبلا اندر قفس گلشن ز یادت رفته است
چند گویم قصه گلشن بمرغی در قفس
لقمه مردان نمیشاید بطفلی باز داد
سرّ سلطان را نشاید گفت هرگز با عسس
سرّ دریا را بقطره چند گویی مغربی
رو زبان بر بند از ین گونه سخنها سپس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی ارتباط انسان با عشق و حقیقت میپردازد. در آغاز، شاعر بیان میکند که عشق و زیبایی خود را در دل انسان نمایان میکند و بر نور ماه تأثیر میگذارد. او به تفاوت ظاهری و باطنی بین خورشید و سایه اشاره میکند و میگوید که در حقیقت، خورشید و سایه یک چیزند.
سپس به عینک محدود مگس اشاره کرده و میگوید که حتی اگر مگس با چشم خود عنقا را ببیند، آن را درک نمیکند. شاعر همچنین از اهمیت بهرهبرداری صحیح از زندگی و خلقت میگوید و تأکید میکند که انسان باید به دنبال شناخت عمیقتری باشد تا فقط به مسائل سطحی مانند نان و عدس اکتفا نکند.
شاعر در ادامه به پرندهای که در قفس است اشاره میکند و میگوید که این پرنده فراموش کرده گلشن چیست و تنها به قفس خود چسبیده است. در انتها، به دشواری بیان معانی عمیق و بزرگ اشاره میکند و از شنونده میخواهد که از گفتن سخنان بیفایده پرهیز کند.
هوش مصنوعی: هر لحظه که عشق چهرهاش بر دل میتابد، باعث میشود که نور محبت او در دل مانند نوری که از ماه میتابد، روشن شود.
هوش مصنوعی: آنچه که به عنوان عالم و دانش به آن مینگریم، در واقع فقط تابش و نور خورشید است. در حقیقت، خورشید و سایه نمیتوانند از هم جدا شوند و وجودشان وابسته به یکدیگر است.
هوش مصنوعی: مگس نمیتواند زیبایی و عظمت عنقا را درک کند، حتی اگر آن را با چشم ببیند. او به خاطر محدودیتهایش نمیتواند حقیقت و ویژگیهای بالای آن را بشناسد.
هوش مصنوعی: چشمهایت را باز کن و به مهمانی ابراهیم، بزرگترین مهماندار توجه کن. از نعمتهای آفرینش و زندگی بهرهمند شو، نه تنها به سر غذا و خوراکیها مثل نان و عدس.
هوش مصنوعی: بلبلی در قفسی در گلستان زندگی میکند و یادش رفته که چه خوب است. حالا چقدر میتوانم داستان گلستان را برای پرندهای در قفس بگویم؟
هوش مصنوعی: لقمهی نان را نباید به کودکی داد، زیرا راز سلطان را نمیتوان هرگز با نگهبانان در میان گذاشت.
هوش مصنوعی: در مورد عمق و بزرگی دریا، با یکی دو قطره نمیتوان سخن گفت. بهتر است که از این نوع حرفها پرهیز کنی و زبانت را در این زمینه بسته نگهداری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای توئی بیچارگان را چاره و فریادرس
ایزد از هر دو بند و سختی مر ترا فریادرس
هرکه را رنجی بدو آمد تو برداری ازو
بر ندارد رنج تو جز کردکار پاک و بس
جز بکردار نشاط و ناز نگذاری قدم
[...]
ای بنظم آراستن با سعد اکبر هم نفس
مدح سعدالملک مسعود بن اسعد گوی و بس
آنکه نفس ناطقه از سینه ارباب نظم
بهر سلک مدح او در نفیس آرد نفس
صدر عالی رأی ملک آرای دستوری که بر
[...]
در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس
هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس
یاد میدار آنکه: هستی هر نفس با دیگری
ای که بییاد تو هرگز بر نیاوردم نفس
میروی چون شمع و خلقی از پس و پیشت روان
[...]
ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا
چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس
بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند
با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس
بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال
[...]
هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس
سست میجنبد صبا ای صبح کار توست و بس
پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح
کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟
ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.