گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شمس مغربی

میکند بر دل تجلی مهر رویش هر نفس

تا که گردد نور ماه دل ز مهرش مقتبس

آنچه عالم خوانمش خورشید او راسایه است

در حقیقت سایه و خورشید یک چیزند و بس

چشم عنقابین مگس را نیست زان نشناسدش

گرچه عنقا را بچشم خود عیان بیند مگس

دیده بگشا بر سر خوان خلیل شه نشین

بهره از سر خلقت جو نه از نان و عدس

بلبلا اندر قفس گلشن ز یادت رفته است

چند گویم قصه گلشن بمرغی در قفس

لقمه مردان نمیشاید بطفلی باز داد

سرّ سلطان را نشاید گفت هرگز با عسس

سرّ دریا را بقطره چند گویی مغربی

رو زبان بر بند از ین گونه سخنها سپس

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
قطران تبریزی

ای توئی بیچارگان را چاره و فریادرس

ایزد از هر دو بند و سختی مر ترا فریادرس

هرکه را رنجی بدو آمد تو برداری ازو

بر ندارد رنج تو جز کردکار پاک و بس

جز بکردار نشاط و ناز نگذاری قدم

[...]

سوزنی سمرقندی

ای بنظم آراستن با سعد اکبر هم نفس

مدح سعدالملک مسعود بن اسعد گوی و بس

آنکه نفس ناطقه از سینه ارباب نظم

بهر سلک مدح او در نفیس آرد نفس

صدر عالی رأی ملک آرای دستوری که بر

[...]

اوحدی

در ضمیر ما نمیگنجد بغیر از دوست کس

هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس

یاد میدار آنکه: هستی هر نفس با دیگری

ای که بی‌یاد تو هرگز بر نیاوردم نفس

میروی چون شمع و خلقی از پس و پیشت روان

[...]

ابن یمین

ز اقتضای دور گردون گر پدید آید ترا

چند روزی در جهان بر قول و فعلی دسترس

بشنو از ابن یمین پندی بغایت سودمند

با سلامت عمر اگر داری بسر بردن هوس

بدمگوی و بدمکن با هیچکس در هیچ حال

[...]

سلمان ساوجی

هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس

سست می‌جنبد صبا ای صبح کار توست و بس

پیش خورشید مرا کاریست وانگه غیر صبح

کیست کو در پیش خورشیدی تواند زد نفس؟

ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه