دوش در میخانه ما رفتیم مست و می پرست
گرد استقبال ساقی ساغری پر می بدست
در سجود افتاد جانم پیش روی خویشتن
خنده زد ساقی که ای دیوانه روز الست
ساغری پر کرد و گفت ای مست هشیاری هنوز
در کشیدن از کفش روحم ز ننگو نام رست
نحن اقرب خواند آن حضرت دل خود را بدید
جان مجرد شد ز تن در قرب او ادنی نشست
مجلس حق دیده صف حق تعالی پیش پس
روی ساقی بود چون خورشید در بالا و پست
گفت ساقی دم مزن در آینه در کش شراب
دم نزد ساقی از این رو پردلان مشمار مست
پرتو نور تجلی طوی موسی را بسوخت
آتش دل شعله زد نور تجلی را بسوخت
آه آتش بار عالم سوز ما در نیم شب
شعله زد از سینه و فردوس اعلی را بسوخت
در اشکم شد یتیم و آتشین در طفلیت
امهات سفلی و آباء علوی را بسوخت
نقش میبستم که در معنی به بینم صورتش
پرتو شمع رخش دعوی و معنی را بسوخت
زلف زنار تو را زاهد چو دید از صومعه
عاشق زنار کشت و زهد و تقوی را بسوخت
مفتی صد ساله را شوق رخت در مدرسه
آتشی زد آنچنان کو درس و فتوی را بسوخت
بت پرستی کرد کوهی سالها در سومنات
مهر رویت سومنات و لات و عزی را بسوخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هیچ جایی از ستاره روز روشن نیست نور
زین ستاره روز را چندانکه خواهی نور هست
شیخ الاسلام و جمال دین و مفتی المشرقین
سیف حق تاج خطیبان شمع شرع اقضی القضات
قوله، (ص) «بعثت بجوامع الکلم، و لأتمم مکارم الاخلاق».
مهره کس را ندید اندر همه دریای مهر
تا نقاب از چهره جان مقدّس برگرفت
هر که صاحب دیده بود آنجا دل از جان در گرفت
ای فلک قدری که شمس دین و دین دولتی
دولت تو دولت دنیا و دین و دولت است
از علو همت تو آسمان را غیرت است
وز جمال طلعت تو مشتری را خجلت است
گر جمال ملتی، شاید که اخلاق تو را
[...]
بی تو ای آرام جان یک ساعتم آرام نیست
وز تو ام حاصل به جز هجران نافرجام نسیت
گر من از آشفتگی شوری کنم معذور دار
هر که را دل بر سر آتش بود ارام نیست
دوزخی در سینه دارم زاتش هجران و دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.