دلم آئینه آن دلستان است
که او را آینه دایم عیان است
خود است آئینه خود در حقیقت
دل و جان و تنم هر سه نهان است
نفخت فیه من روحی بیان کرد
مثل بشنو همان لب در دهان است
حدیث کنت کنزا را فرو خوان
بدان سو شو عیان گنج روان است
چو گفت احببت گشتی آشکارا
چرا گفتی که آن دلبر نهان است
دو عالم از جمال اوست روشن
ببین روشن که خورشید جهان است
چو کبک مست کوهی بر سر سنگ
بصدا فغان انا الحق برزبان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و حقیقت وجودی است. شاعر به توصیف دل و رابطهاش با محبوب خود میپردازد. او دل را به آیینه تشبیه میکند که در آن حقیقت محبوب دیده میشود. هرچند که دل و جان او در پس پردهای از نهاناند، اما عشق او به محبوب باعث میشود تا این حقیقت آشکار شود. شاعر به بیان نکاتی از عرفان و جستجوی حقیقت میپردازد و اشاره میکند که وجود محبوب منبع نور و روشنایی است. در نهایت، با تکیه بر نمادهایی مانند خورشید و کبک، به جلوههای عشق و آگاهی از حقیقت میپردازد.
هوش مصنوعی: دل من مانند آینهای است که تصویر محبوب را بهطور مداوم در خود نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در درون من، حقیقت و وجودم در عمق دل و جان و جسمم پنهان است و خودم تجلی این حقیقت هستم.
هوش مصنوعی: روح من در آن دمیده شد، به این ترتیب که بیان و گفتار مانند لبهایی است که در دهان قرار دارد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که باید داستان و مفاهیم عمیق را بررسی کنی و با دقت به آنها توجه کنی، زیرا در آنجا گنجینهای از دانش و حقیقت وجود دارد که سرشار از معنا و ارزش است.
هوش مصنوعی: وقتی گفتی که من تو را دوست دارم، چرا به صورت آشکارا این احساس را بیان کردی در حالی که قبلاً میگفتی آن محبوب پنهان است؟
هوش مصنوعی: دو دنیا به خاطر زیبایی او روشن هستند. ببین که او همچون خورشید جهان میدرخشد و نورش همه جا را روشن کرده است.
هوش مصنوعی: به گونۀ یک کبک سرمست که بر فراز سنگی قرار دارد، فریاد میزند و اعلام میکند که حقیقت وجود دارد و بر زبان جاری میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ایزد را دهشها بی کران است
پذیرفتن مرو را همچنان است
بگردان روی دل از فکرت بد
که بد کردن نه کار بخردان است
بدی اندیشه کردن در حق خلق
بدی کار تو در وی نهان است
کسی که نیکی اندیشد به هر کس
[...]
اساس شرع او ختم جهان است
شریعتها بدو منسوخ از آن است
جهانی جان چو پروانه از آن است
که آن ترسا بچه شمع جهان است
به ترسایی درافتادم که پیوست
مرا زنارِ زلفش بر میان است
درآمد دوش آن ترسا بچه مست
[...]
اگر کشوَرخدایِ کامران است
وگر درویشِ حاجتمندِ نان است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.