گنجور

 
کوهی

جمله توئی و من نیم نیست در این میان غلط

بر رخ تست دیده ام هر دو جهان چو خال و خط

نیست تو را کرانه ی تا که کنار گیرمت

هست بسیط را بگو طرف و کنار یا وسط

در دل ما خدا بود هم بمیان بحر جان

جسم چو زورقی بودجان تو شدبسان شط

باز سفید روح بین در برو بحر میپرد

نفس بود رفیق تو در تر و خشک همچو بط

گوش گشا و دیده ها شرح غمش شنو بیا

تا که بیان کنم بسی پیش شما از این نمط

درتن آفتاب جان پخته شد ایدل حزین

خام ممان که می شوی در نظر خدا سقط

کوهی خسته دل بجان گشت مجرد از جهان

تاکه بدید بی جهت ذات و صفات ما فقط

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode