در فراق رخ یارم رگ جان می سوزد
بی تکلّف ز غمش جمله جهان می سوزد
خواستم شرح غم عشق تو دادن لیکن
زآتش دل نتوانم که زبان می سوزد
همچو گل خنده زنی صبحدمی بر حالم
من چو شمعم همه شب رشته جان می سوزد
پیش شمع رخ خوب تو چنان پروانه
بی تکلّف به سر مهر روان می سوزد
کم ز پروانه توان بود که در شمع رخت
جان شیرین دهد و بلکه روان می سوزد
گر نهان سوز دلی هست بتا در پی تو
نظری بر دل آن کن که عیان می سوزد
گر بسوزد دل تو بر من مسکین چه عجب
که جهان در غم عشق تو نهان می سوزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عمق احساسات عاشقانه و درد فراق میپردازد. شاعر از سوز دل خود به خاطر غم عشق یار سخن میگوید و بیان میکند که چگونه این عشق تمام وجودش را میسوزاند. او تلاش میکند تا شرح غم خود را بیان کند، اما میگوید که زبانش از آتش دلش نمیتواند صحبت کند. ویژگیهای عشق و شیدایی را با تصاویری زیبا، مانند پروانه که به شمع میسوزد، بیان میکند. شاعر به عشق و تأثیر آن بر زندگی خود و دیگران اشاره دارد و میگوید که اگر دل یار نیز برای او بسوزد، این موضوع عجیبی نیست؛ زیرا کل جهان در غم عشق او میسوزد.
هوش مصنوعی: در غم دوری محبوبم، جانم به شدت دچار آتش سوزی شده است، و بدون هیچ گونه تظاهر و زحمتی، تمام جهان نیز به خاطر این درد میسوزد.
هوش مصنوعی: خواستم غم عشق تو را برایت بگویم، اما از شدت آتش درونم نمیتوانم، چون زبانم از این درد میسوزد.
هوش مصنوعی: چون گل در صبح خندیدی، من که مانند شمع هستم، تمام شب جانم در آتش می سوزد.
هوش مصنوعی: پیش شمع زیبایی تو، مانند پروانهای که بدون هیچ دلهرهای به عشق میسوزد.
هوش مصنوعی: پروانه به خاطر عشق و محبت، جان شیرینش را فدای شمع میکند و حتی جانش را میسوزاند.
هوش مصنوعی: اگر در دل کسی آتش عشق تو پنهان است، ای معشوق، نگاهی به دل او بینداز، چرا که آن دل به وضوح در حال سوختن است.
هوش مصنوعی: اگر دل تو برای من بیچاره بسوزد، چه جای شگفتی دارد وقتی که کل جهان در خفا به خاطر عشق تو در حال سوختن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز ازین واقعه ما را دل و جان میسوزد
نه دل ما، که دل خلق جهان میسوزد
گوییا آتش دوزخ به جهان در زدهاند
که دل مرد و زن و پیر و جوان میسوزد
چنگ در چنگ مغنی ز درون مینالد
[...]
شمع روی تو دلمرا چو بجان میسوزد
آفتاب از دم آتش نفسان می سوزد
بحر از کریه ما در بصدف کرد آورد
لعل از یاد لبت در دل کان می سوزد
کام دل هیچکس از لعل تو هرگز نگرفت
[...]
پایم از گرمی رفتار چنان میسوزد
که دل آبله بر ریگ روان میسوزد
وادی شوق چه وادی است که طفلی به هوس
گر کند مرکب نی گرم، عنان میسوزد
حرم عصمت میخانه چه دارالامنی است
[...]
نه همین زآتش عشقت دل و جان میسوزد
عشق روی تو به آنی دو جهان میسوزد
چون زند شعله تر و خشک نمیداند چیست
آتش عشق کز آن پیر و جوان میسوزد
چون چراغی که به فانوس بسوزد شب و روز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.