گنجور

 
کوهی

بفضل صانع کون فیکون شدم موجود

وجود یافت بیک امر عابد معبود

بشکر آنکه خدا شد مصور آدم

سری نهاد ملک پیش آدم او بسجود

بطاق ابروی آنماه جلوه ها کردم

که او ز غیب هویت نمود رخ بشهود

کنون ز شهد و شکر می شویم شیرین کام

که غیر حضرت او نیست شاهد و مشهود

ز تاب آتش رویش بسوخت هر دو جهان

تعینات گذشتند از جهان چون دود

بصد زبان همه اقرار نیستی کردند

شنو ز چنگ و رباب و نی ز بربط ورود

بدید کوهی دیوانه صبغة الله را

نه ابیض است و نه اسود نه سرخ و زرد و کبود

 
 
 
رودکی

اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود

چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود

خدای را بستودم، که کردگار من است

زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود

همه به تنبل و بند است بازگشتن او

[...]

فرخی سیستانی

همی روی و من از رفتن تو ناخشنود

نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود

مرو که گر بروی باز جان من برود

من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود

مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو

[...]

ناصرخسرو

از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود

که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟

هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت

چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود

چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را

[...]

قطران تبریزی

خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود

هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود

نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد

پرندهای بهاری ز بوستان بربود

ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود

بدین بشارت فرخنده شاد باید بود

نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد

ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود

به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه