بفضل صانع کون فیکون شدم موجود
وجود یافت بیک امر عابد معبود
بشکر آنکه خدا شد مصور آدم
سری نهاد ملک پیش آدم او بسجود
بطاق ابروی آنماه جلوه ها کردم
که او ز غیب هویت نمود رخ بشهود
کنون ز شهد و شکر می شویم شیرین کام
که غیر حضرت او نیست شاهد و مشهود
ز تاب آتش رویش بسوخت هر دو جهان
تعینات گذشتند از جهان چون دود
بصد زبان همه اقرار نیستی کردند
شنو ز چنگ و رباب و نی ز بربط ورود
بدید کوهی دیوانه صبغة الله را
نه ابیض است و نه اسود نه سرخ و زرد و کبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان وجود انسان و خلق او به اراده خداوند میپردازد. شاعر به شکرگزاری از خداوند اشاره میکند که آدم را به تصویر کشید و به او جانی تازه داد. او از زیباییهای وجود آدم و جذابیتهای او میگوید و تأکید میکند که هیچ شاهدی جز خداوند نیست. شاعر به تأثیرات عشق خداوند بر جهان اشاره کرده و میگوید که وجود مخلوقات به مانند دودی از تعینات گذشتند. در نهایت، اشاره به زیبایی و همگونی رنگها در آفرینش الهی میکند و این تنوع رنگها را نشانهای از وجود خداوند میداند.
هوش مصنوعی: به لطف خالق جهان، من به وجود آمدم و وجود پیدا کردم، زیرا او یک فرماندهنده و پرستشکننده را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: سپاسگزارم از اینکه خداوند انسان را به صورت خویش خلق کرد و فرشتگان را فرمانبردار او قرار داد تا در برابر او سجده کنند.
هوش مصنوعی: در پرتو ابروی آن ماه، جلوههایی را نمایش دادم که او از عالم غیب، چهرهاش را به عالم آشکار ساخت.
هوش مصنوعی: حال که از شیرینی و لطف بهرهمند میشویم، باید بدانیم که تنها شاهد و حقیقتی که وجود دارد، خود اوست و غیر از او کسی دیگری در این عالم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و درخشان او چنان شوری به پا کرده که تمام جهان را به آتش کشیده و همه چیز از آنجایی که وجود دارد، مانند دودی محو و نابود شده است.
هوش مصنوعی: همه به زبانهای مختلف به حالتی گواهی دادند که تو نیستی. به صدای چنگ، رباب و نی گوش کن که چقدر بینوا و بیحس هستند.
هوش مصنوعی: کوهی را دید که نتوانسته بود رنگ خاصی به خود بگیرد و به هیچ یک از رنگهای معروف مانند سفید، سیاه، قرمز، زرد یا آبی تبدیل نشده بود. در حقیقت، این کوه تنها عوض رنگهای معمولی، حالتی خاص و غیرعادی داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.