باز مدار، ای پسر، غمزه نیم خواب را
تا نبرد به جادویی جان و دل خراب را
از پی نقل مجلست هست بر آتشم جگر
چاشنیی نمی کنی گوشه این کباب را
از مه و مشتری چرا دست نشوید آسمان
کاب بریخت روی تو چشمه آفتاب را
دوش به خواب گوییم در بر من نشسته ای
معذرتی کنم کنون از دل و دیده خواب را
بوسه بده که می رود هجرکشان به کشتنم
منتظر لب توام، باز بده جواب را
کشتن ماست مستیت، ار چه شراب خورده ای
بهر خدا که سوی خود راه مده شراب را
بهر چه می کشی، چو هست آخر این ندامتت
وه که رها نمی کند خوی تو این شتاب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این غزل عاشقانه به احساسات عمیق عشق و دلتنگی اشاره دارد. شاعر از محبوبش میخواهد که با ناز و غمزههایش بازی نکند، زیرا این میتواند به روح و دل او آسیب برساند. او در تلاش است تا جذابیتهای موجود در جمعهای پرشور را به محبوبش گوشزد کند و از او میخواهد که بیشتر به او توجه کند. همچنین شاعر به یادرویهای دلپذیر شب گذشته اشاره میکند و از محبوبش میخواهد که بوسهای به او بدهد تا از هجران رهایی یابد. در نهایت، شاعر به خویشتنداری و عواقب عشق و مستی اشاره میکند و نگران است که این وضعیت او را از مسیر درست دور کند.
هوش مصنوعی: ای پسر، دیگر به چشمک و ناز نکن، زیرا که این کار ممکن است جان و دل انسان را خراب کند و او را به دنیای دیگری بکشاند.
هوش مصنوعی: به دنبال نقل و شیرینی محفل تو هستم، اما بر دل من آتش است و تو هیچ تلاشی برای افزودن چاشنی به این کباب نمیکنی.
هوش مصنوعی: چرا از ماه و سیاره مشتری دست بردارید، زمانی که آسمان، زیبایی شما را بر زمین میریزد و چشمهی آفتاب را به تماشا میگذارد؟
هوش مصنوعی: دیشب در خواب دیدم که تو در کناری نشستهای. اکنون از دل و چشمانم از تو عذرخواهی میکنم که خواب را بر من تحمیل کردهام.
هوش مصنوعی: بوسهای بده قبل از اینکه دوری و جدایی به سراغم بیاید، چون منتظر لبهایت هستم تا به من پاسخ دهی.
هوش مصنوعی: مستی تو باعث نابودی ما شده، اگرچه شراب نوشیدهای. برای خدا، شراب را به سمت خودت نیاور.
هوش مصنوعی: هر چه در زندگی تجربه میکنی، بالعکس آن که در نهایت متوجه ندامت و پشیمانیات خواهی شد، ولی این خصلت شتابزده و کنشگر درون تو هرگز رهایت نخواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت گل است نوش کن باده چون گلاب را
بلبل نغمه ساز کن بلبله شراب را
ساغر لاله هر زمان باد نشاط می دهد
بین که چه موسمی ست خوش نقل و می و کباب را
مرغ چو در سرو شد، بال کشید در زمین
[...]
وقت صبوح شد بیار آن خور مه نقاب را
از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را
ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق
در خوی خجلت افکند چشمه ی آفتاب را
وقت سحر که بلبله قهقهه برچمن زند
[...]
ساقی مهوش ار دهد جام شراب ناب را
به که سپهر داردم ساغر آفتاب را
چند شوم به میکده بیخود و همدمان برند
مست کشان کشان سوی خانه من خراب را
ساقی گلعذار من گر ز رخت عرق چکد
[...]
پنجه خطاست با بتان خسته دل خراب را
خاصه بتی که بشکند پنجه آفتاب را
ای به دو لعل آتشین آب حیات تشنگان
بی تو قرار کی بود تشنه دل کباب را
روز قیامت ای پری، هوش بری زآدمی
[...]
هرزه نقاب رخ مکن طرهٔ نیم تاب را
زاغ چسان نهان کند بیضهٔ آفتاب را
وصل تو چون نمیدهد در ره عشق کام کس
چند به چشم تشنگان جلوه دهد سراب را
کام که بوده در پیت گرم که مینمایدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.