دی مست بوده ام که ز خویشم خبر نبود
من بودم و دو محرم و یاری دگر نبود
می رفت آن سوار و بر او بود چشم من
می شد ز سینه جان و در آنم نظر نبود
سوز دلم بدید و ز چشمش نمی نریخت
این یار خانه سوخته را اینقدر نبود
دیوانه کرد عاشقی و بیدلی مرا
یارب، دلم که برد، کجا شد، مگر نبود؟
خوش بوده ام که با تو نگاهی نداشتم
باری ز آب دیده ام این درد سر نبود
دوش آمدی و معذرتی گر نکردمت
معذور دار از آنک ز خویشم خبر نبود
بر من ز روزگار بسی فتنه می گذشت
چشمت بلا شد، ارنه به جانم خطر نبود
پیوسته روز غمزدگان تیره بود، لیک
از روزگار تیره من تیره تر نبود
خسرو ز بهر عشق گذشته چه غم خوری؟
چون رفت، گومباش، اگر بود و گر نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حالت مستی و غفلت خود اشاره میکند که از خود بیخبر است و در کنار دو دوست صمیمی، اما تنها مانده است. او به عشق و احساسات پیچیدهای که نسبت به محبوب خود دارد، میپردازد و از غم و درد درونی خود شکایت میکند. شاعر از چشمهای محبوب سخن میگوید که همچون بلایی بر او آمده و حال و روزش را تیره کرده است. اما در عین حال، او به بیخبری خود از برخی اوضاع و احوال زندگیاش اعتراف میکند و از محبوبش میخواهد که او را ببخشد. در آخر، شاعر به این نکته میرسد که عشق و غم ناشی از آن جدای از حضور یا عدم حضور محبوب، همچنان در زندگیاش وجود دارد.
هوش مصنوعی: من در حالتی از مستی بودم که حتی از حال خودم بیخبر بودم. فقط خودم و دو دوست نزدیک بودیم و هیچ کس دیگری نبود.
هوش مصنوعی: سوار در حال رفتن بود و من به او نگاه میکردم. در آن لحظه، جانم از دل خارج میشد و توجه من هیچجا غیر از او نبود.
هوش مصنوعی: دل من به شدت دچار درد و سوز است، اما این معشوق به قدری بیتفاوت است که حتی اشکی هم از چشمانش نمیریزد. گویا برای او، درد من و سوختن دل خانهام اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: عشق و دیوانگی مرا به حالت بیتابی واداشت، ای خدا! حالا که دل من را برد، آن کجا رفت؟ آیا اصلاً وجود نداشت؟
هوش مصنوعی: خوشحالم که هیچ وقت با تو نگاهی نداشتم، چون اگر داشتیم، این درد و رنجی که از اشکهایم میکشم، وجود نداشت.
هوش مصنوعی: دیشب تو آمدی و اگر از من عذرخواهی نکردم، مرا ببخش؛ چون خبری از خودم نداشتم.
هوش مصنوعی: از روزگار خیلی مشکلات و فتنهها بر من گذشته است، اما تنها نگاه تو باعث شد که به جانم خطر بیفتد.
هوش مصنوعی: روزهای غمگین همیشه تاریک و پژمرده بودند، اما هیچ کدام از این روزها به اندازه روزگار تاریک من نبود.
هوش مصنوعی: خسرو برای عشق چه نگرانیای داری؟ وقتی رفته، دیگر نزنید به سر خود، چه باشد و چه نباشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امروز ناز را به نیازم نظر نبود
زان شیوههای خاص یکی جلوهگر نبود
چشم از غرور اگر چه نمیگشت ملتفت
عجز نگاه حسرت من بی اثر نبود
بس شیوههای ناز که در پرده داشت حسن
[...]
مژگان من ز اشک دمی بی گهر نبود
این شاخ بی شکوفه لخت جگر نبود
آیینه ات ز دود خط آخر سیاه شد
خط بر زمین کشیدن ما بی اثر نبود
یک سرنوشت طالع ما بی خطر نبود
ما را سری نبود اگر درد سر نبود
بیگانه رسوم دو عالم بر آمدیم
ما را بجز خیال تو کار دگر نبود
لب خواستم به شکوه گشایم گذشت عمر
[...]
از ساج و کاج، تخت و عماری مگر نبود
لیکن مگر ز تختۀ در بیشتر نبود
از عرش بود پایۀ قدرش بلندتر
حاجت به نردبان غم آور دگر نبود
روی فلک سیاه و ز حمّال و نعش شاه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.