ای که عمر از پی سودای تو دادیم به باد
یاد می دار که از مات نمی آید یاد
عهدها بستی و می داشتم امید وفا
ای امید من و عهد تو سراسر همه یاد
هر چه دارند ز آیین نکویی خوبان
همه داری و بدان چشم بدانت مرساد
ماجرای دل گمگشته بی نام و نشان
هر که را باز نمودیم نشانی به تو داد
آفرین بر سر آن دست کزان خواهد یافت
گره کار من از بند قبای تو گشاد
گر نبردی ز سر گیسوی مشکین تو بوی
محنت آن همه غم از چه کشیدی شمشاد
کام خسرو بده، ای خسرو خوبان که شده ست
لعل جان بخش تو شیرین و دل او فرهاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و امیدی که به معشوق داشته، صحبت میکند. او بهطور حزنانگیزی به دورانی اشاره میکند که عمرش را بیدلیل سپری کرده و به یاد نمیآورد. او به عهد و پیمانهایی که با معشوق بسته و امیدی که داشته، اشاره میکند. همچنین به زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر زندگیاش اشاره کرده و از دشواریها و غمهایی که به خاطر عشق کشیده، سخن میگوید. در نهایت با اشاره به قصه خسرو و شیرین، به اهمیت عشق و زیبایی در زندگیاش پرداخته و آرزوی وصال و آرامش را دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که عمر خود را به خاطر عشق و آرزوی تو به هدر دادیم، به یاد داشته باش که از شکست و تحقیر فراموشی نمیآید.
هوش مصنوعی: تو پیمانها را بستی و من به وفای تو امید داشتم، ای امید من و پیمان تو که برای من همیشه یادآور است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که خوبان از اصول و آداب نیکو دارند، تنها متعلق به خودشان است و نباید بدخواهان به آنها آسیب برسانند.
هوش مصنوعی: داستان دل گمشده و بیهویت، هر کسی را که خواستیم راهنمایی کنیم، به تو اشاره کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر تحسین میکنم آن دستانی را که به واسطهی آن، مشکلات و پیچیدگیهای زندگیام از بند نام و مقام تو آزاد میشود.
هوش مصنوعی: اگر عطر گیسوی سیاه تو را نمیکشیدم، پس این همه غم و اندوه را از چه دلیل تحمل کردم؟
هوش مصنوعی: ای خسرو زیبایان، درخواست دارم که کام و خواستهام را برآورده کنی، زیرا لعل جانبخش تو، شیرین، حالا دلش برای فردی به نام فرهاد تنگ شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای همه ساله زخوی تو دل سلطان شاد
دل سلطان همه سال از خوی تو شادان باد
با علی خیزد هر کز تو بیاموزد علم
با عمر خیزد هر کز تو بیاموزد داد
زانکه استاد تو اندر همه کاری پدرست
[...]
نوزتان مادر شش روز نباشد که بزاد
نوزتان ناف نبریده و از زه نگشاد
نوزتان سینه و پستان به دهن بر ننهاد
نوزتان روی نشست و نوزتان شیر نداد
این چه بند است که بر من غم آن ماه نهاد
دل من برد و ره خون زد و دیده بگشاد
دل من برد بگفتار دل آزار بتی
که همه فعلش بند است و همه قولش داد
بجفا کردن راد است و بدل دادن زفت
[...]
قاضی آن بد نسب خر روش ترک نژاد
که چو دید او کله کیسه زرش آمد یاد
آنکه بی سیم کسی نبد از ارش نگشاد
سیم وی دادی و از مهتری این دارد یاد
جاودان بادا آن جای طهارت آباد
[...]
یاد میدار که از مات نمی آید یاد
ای امید من و عهد تو سراسر همه باد
نکنی یک طرف از قصه ی من هرگز گوش
نه زِیم یک نفس از غصه تو هرگز شاد
یاوری نیست، که با خصم تو بردارم تیغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.