شب ز سوزی که بر این جان حزین میگذرد
شعله آه من از چرخ برین میگذرد
منم و گریه خون هر شب و کس آگه نیست
با که گویم که مرا حال چنین میگذرد
سوزم آن نیست که از تشنگیم سینه بسوخت
آن است سوزم که به دل ماء معین میگذرد
زاهد، از صومعه زنهار که بیرون نروی
که ازان سوی بلای دل و دین میگذرد
میگذشتی شب و از ماه برآمد فریاد
کاین چه فتنه است که بر روی زمین میگذرد
باد از بوی تو مست است دلیریش نگر
که دوان پیش شه تختنشین میگذرد
قطب دنیا که فلک هرچه کند کار تمام
همه در حضرت آن رای متین میگذرد
گر کنی جور وگر تیغ زنی بر خسرو
همچنان دان که همان نیز و همین میگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کیست آن ماه منور که چنین میگذرد
تشنه جان میدهد و ماء معین میگذرد
سرو اگر نیز تحول کند از جای به جای
نتوان گفت که زیباتر از این میگذرد
حور عین میگذرد در نظر سوختگان
[...]
صبح وصل است و مرا حال چنین می گذرد
شب آدینه مستان به ازین می گذرد
روزگاریست که افلاک به کین میگذرد
کار عشاق به دور تو چنین میگذرد
چند گویی که مه از بام فلک میتابد
بنگر آن ماه که بر سطح زمین میگذرد
خویش را مشتری از بام سپهر اندازد
[...]
عنبرینموی تو بر طرف چمن میگذرد
یا ز گلزار ختا آهوی چین میگذرد
گر کند باز ز هم کاکل مشکین تو باد
تا قیامت به خم و حلقه و چین میگذرد
شد ز دلها اثر تیر کمانداران را
[...]
ایدل این شوخ پریوش که چنین میگذرد
باخبر باش که غارتگر دین میگذرد
این صنم عمر عزیز است مگر یا شب وصل
یا مگر عهد شباب است چنین میگذرد
در کمینم که ببوسم لب لعلش آری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.