بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها
کنون هم هست شب، لیکن سیاه از دود یاربها
خوش آن شبها که پیشش بودمی گه مست و گه سرخوش
جهانم میشود تاریک چون یاد آرم آن شبها
همیکردم حدیث ابرو و مژگان او هردم
چو طفلان سوره نونوالقلمخوانان به مکتبها
چه باشد گر شبی پرسد که در شبهای تنهایی
غریبی زیر دیوارش چگونه میکند شبها
بیا، ای جان هر قالب که تا زنده شوند از سر
به کویت عاشقان کز جان تهی کردند قالبها
اگر چه دل بدزدیدی و جان، اینک نگر حالم
چه نیکو آمد آن خنده، درین دیده ازان لبها
مرنج از بهر جان، خسرو، اگرچه میکشد یارت
که باشد خوبرویان را بسی زین گونه مذهبها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ یادآوری شبهای زیبای گذشته و حسرت بر آنهاست. شاعر به شبهایی اشاره میکند که در آنها خوش و سرخوش بوده و در کنار محبوبش بوده است. اکنون شبها به خاطر دودی که در فضا است، تاریک و دلگیر شدهاند. شاعر از ذکر صفات محبوبش و خاطرات شیرین آن دوران لذت میبرد و به احساس تنهایی خود در شبهای فعلی اشاره میکند. او همچنین از عشق و محبت سخن میگوید و به مویه و غم دل نسبت به جدایی و دلتنگی میپردازد. بهنوعی، شعر نشاندهندهٔ عشق عمیق و همچنین درد فراق است.
هوش مصنوعی: سالها بود که شبها را در کنار ماه سپری میکردم. اما کجاست آن همه شبهای خوب؟ الان هم شب هست، اما این شب تیره و پر از دود است، ای خدا!
هوش مصنوعی: شبهایی که با او بودم، به من خوش میگذشت و گاهی در مستی و شادمانی غرق بودم. اما حالا که به آن شبها فکر میکنم، دنیا برایم تاریک و غمزده میشود.
هوش مصنوعی: من همیشه دربارهی ابرو و مژگان او صحبت میکردم، درست مثل بچهها که در مدرسه سوره نون و قلم را میخوانند.
هوش مصنوعی: در صورتی که شبی کسی بپرسد که در شبهای تنهایی و غریبانه زیر دیوارش، چگونه شبها را سپری میکند، چه ایرادی دارد؟
هوش مصنوعی: بیا، ای روح من، تا عاشقان از جان خالی شده، دوباره زنده شوند و به کوی تو بیایند.
هوش مصنوعی: اگرچه تو دل و جان مرا ربودی، اما حالا ببین چه مقدار حال من خوب شده است. آن خندهات که از روی لبهایت آمده، چقدر برای من لذتبخش است!
هوش مصنوعی: خسرو عزیز، نگران جان خود نباش، زیرا اگرچه معشوق تو ممکن است باعث آزار تو شود، اما باید بدانیم که زیبایانی از این دست، همیشه با این گونه رفتارها مواجه هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها
کجا خسپد کسی کش میخلد در سینه عقربها
همهشب در تب غم میپزم با زلف او حالی
چه سوداهاست این یارب که با خود میپزم شبها
گهی غم میخورم گه خون و میسوزم به صد زاری
[...]
چو اشک خویشتن غلتم میان خاک و خون شبها
ز رشک آنکه بینم جام می را لب بر آن لبها
شدی مشهور شهر آنسان که همچون سوره یوسف
همیخوانند طفلان قصه حسنت به مکتبها
به خواب ار بر درت یابند جا جانهای مشتاقان
[...]
مه من در شبستان چونکه نو شد جام می شبها
نماید از شفق می از حباب ریزه کوکبها
دهن شد چشمه حیوان ترا از عین نایابی
دو لعل جانفزای دلکشت آن چشمه را لبها
بیا ای ساقی مهوش بده آن جام چون آتش
[...]
من و بیداری شبها و شب تا روز یاربها
نبیند هیچکس در خواب، یارب! اینچنین شبها
گشادی تا لب شیرین به دشنام دعاگویان
دعا میگویم و دشنام میخواهم از آن لبها
خدا را! جان من، بر خاک مشتاقان گذاری کن
[...]
نشان تیر آهم گشتهای آسمان شبها
ترا بر سینه پیکانهاست هرسو نیست کوکبها
دل بیخود درون سینه دارد فکر زلفینت
بسان مرده کش مونس قبرند عقربها
خطست آن یا برآمد دود دل از بس که محبوبان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.