دست ماه روزه تا در چشم عشرت خاک زد
اشک خونین ریخت جام و گل گریبان چاک زد
یارب، از هجر که در پوشید نیلوفر کبود؟
لاله از درد که داغی بر دل غمناک زد؟
با همه چشمی که نرگس باز دارد در چمن
اهل بینش را نمی شاید قدم بر خاک زد
تا کی از شمشاد و نسرین گویم و ریحان و گل؟
بیخ این خار از ره دل خواهم اکنون پاک زد
با وجود ساقی مه روی من در باغ حسن
می توان آتش درین مشت خس و خاشاک زد
ای مه نو، گر شبی طالع شوی چون عاصیان
خواهمت بهر شفاعت دست در فتراک زد
مژده بر خسرو، اگر گوید شبی در گوش او
عین عید اینک علم بر گوشه افلاک زد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد
عشق بازی را بکرد و خاک بر افلاک زد
بر جمال و چهرهٔ او عقلها را پیرهن
نعرهٔ عشق از گریبان تا به دامن چاک زد
حسن او خورشید و ماه و زهره بر فتراک بست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.