گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان بود

خرم آن جانی که پیش نیکوان قربان بود

چون نگوید نازنین من مبارک باد عید

جان شکر ریزی کند، دیده گلاب افشان بود

بذله گوی و عشوه ساز و شوخ چشم و غمزه زن

خوبرویی کاین چنین باشد بلای جان بود

آب چشمم روز عید از آستانش بازداشت

باز دارد از صلا عیدی که در باران بود

جان دهد، جانا، دهانت هر که را شربت دهد

اینچنین شربت نباشد، چشمه حیوان بود

بهر شادی صورت میمون تو هر روز نیست

عید تا سالی، چه غم باشد، اگر قربان بود

رو به گاه تیغ راندن سوی قربانی مدار

تا مگر جان دادن آن بیچاره را آسان بود

دوستان از صحبت ما، گر چه آزاد آمدند

تا زید خسرو، غلام و بنده ایشان بود

 
 
 
عنصری

تا همی جولان زلفش گرد لالستان بود

عشق زلفش را بگرد هر دلی جولان بود

تا همی نا تافته تاب اوفتد در زلف او

تافته بودن دل عشاق را پیمان بود

مرمرا پیدا نیامد تا ندیدم زلف او

[...]

فرخی سیستانی

مهتر گو را چو حاتم کهتر و در بان بود

گر کسی گوید چنو باشد کسی نادان بود

آنکه این اندیشه او را باشد او را مرده دان

گو چنو باشد کسی گر کالبد چون جان بود

همچنین باشد به صورت لیکن اندر باب فضل

[...]

قطران تبریزی

تا بجان در عقل باشد تا بتن در جان بود

جان و تن را از لب و جام و لب جانان بود

جان و تن را خود غذا می باشد و جانان بدانک

می غذای تن بود جانان غذای جان بود

گرچه تن باشد غمی با جام می باشد قوی

[...]

امیر معزی

تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود

عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود

تا دل عشاق را رویش همی آتش دهد

آب دادن دیدهٔ عشاق را پیمان بود

تاب زلفش تا همی پیدا بود بر عارضش

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود

قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود

گر روا باشد که لالستان بود بالای سرو

بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود

دل چو گوی و پشت چون چوگان بود عشاق را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه