فرخ آن عیدی که جان قربانی جانان بود
خرم آن جانی که پیش نیکوان قربان بود
چون نگوید نازنین من مبارک باد عید
جان شکر ریزی کند، دیده گلاب افشان بود
بذله گوی و عشوه ساز و شوخ چشم و غمزه زن
خوبرویی کاین چنین باشد بلای جان بود
آب چشمم روز عید از آستانش بازداشت
باز دارد از صلا عیدی که در باران بود
جان دهد، جانا، دهانت هر که را شربت دهد
اینچنین شربت نباشد، چشمه حیوان بود
بهر شادی صورت میمون تو هر روز نیست
عید تا سالی، چه غم باشد، اگر قربان بود
رو به گاه تیغ راندن سوی قربانی مدار
تا مگر جان دادن آن بیچاره را آسان بود
دوستان از صحبت ما، گر چه آزاد آمدند
تا زید خسرو، غلام و بنده ایشان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عید و شادی ناشی از قربانی شدن برای عشق و جانان است. شاعر به زیباییهای محبوبش اشاره میکند و از خوشی و دردهایی که به همراه عشق میآید، سخن میگوید. او عید را نمادی از شکرگزاری و رهایی از غمها میداند، اما همچنین به سختیها و چالشهای عشق نیز توجه دارد. در نهایت، شاعر به معنای دوستی و بندگی اشاره میکند و از اهمیت ارتباطات انسانی در زندگی صحبت میکند.
هوش مصنوعی: عید خوشی و شادی آن است که در آن جان قربانی عشق محبوب باشد، و جان خوشا به حال کسی که در برابر نیکان و بزرگواران فدای عشق شود.
هوش مصنوعی: زمانی که معشوق من به زبان نمیآورد که ایام خوشی را به من تبریک بگوید، چشمانم از شوق و شادی، مانند گلابی که بر زمین میریزد، پر از اشک و رنج میشود.
هوش مصنوعی: زنی که با لوندی و زیباییهایش دلها را میرباید، هم میتواند شیرین و دلنشین باشد و هم خطرساز و مشکلآفرین.
هوش مصنوعی: در روز عید، اشکهای چشمانم مانع نزدیک شدن به آستان او شدند، و این اشکها از شادی عید که همراه با باران بود، جلوگیری کردند.
هوش مصنوعی: ای محبوب، کسی که به دیگری نوشیدنی عطا کند، همانند تو جان خود را فدای او میکند. این نوع نوشیدنی معمولی نیست، بلکه مانند چشمهای است که حیات را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: برای خوشحالی و شادمانی از چهره زیبا و خوشحال تو، لازم نیست که هر روز عید باشد. چه غمی دارد، اگر قربان تو شوم.
هوش مصنوعی: به سوی قربانی نرو و با تیغ به او حمله نکن، زیرا شاید مرگ او را آسانتر کنی.
هوش مصنوعی: دوستان از گفتوگوهای ما، هرچند که به طور آزادانه آمدند، اما زید خسرو، خدمتگزار و بندهی آنها بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا همی جولان زلفش گرد لالستان بود
عشق زلفش را بگرد هر دلی جولان بود
تا همی نا تافته تاب اوفتد در زلف او
تافته بودن دل عشاق را پیمان بود
مرمرا پیدا نیامد تا ندیدم زلف او
[...]
مهتر گو را چو حاتم کهتر و در بان بود
گر کسی گوید چنو باشد کسی نادان بود
آنکه این اندیشه او را باشد او را مرده دان
گو چنو باشد کسی گر کالبد چون جان بود
همچنین باشد به صورت لیکن اندر باب فضل
[...]
تا بجان در عقل باشد تا بتن در جان بود
جان و تن را از لب و جام و لب جانان بود
جان و تن را خود غذا می باشد و جانان بدانک
می غذای تن بود جانان غذای جان بود
گرچه تن باشد غمی با جام می باشد قوی
[...]
تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود
عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود
تا دل عشاق را رویش همی آتش دهد
آب دادن دیدهٔ عشاق را پیمان بود
تاب زلفش تا همی پیدا بود بر عارضش
[...]
روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود
قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود
گر روا باشد که لالستان بود بالای سرو
بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود
دل چو گوی و پشت چون چوگان بود عشاق را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.