گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذرد
بر گدایان همچنان باشد که شاهی بگذرد
سالها شد تا به کویش اوفتادم روز و شب
بر امید آنکه ماهم به ماهی بگذرد
سیل اشکم چون خیالش دید در دل جا گرفت
روز باران کس نخواهد کز پناهی بگذرد
آب دیده می زنم هر دم بران خاک رهش
تا غباری بر نیاید، گر به راهی بگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر عشق و longing خود را نسبت به معشوقش ابراز میکند. او به توصیف احساساتش میپردازد و میگوید حتی اگر معشوق لحظهای از کنار گدایان بگذرد، برای آنها همانند ورود یک شاه است. سالهاست که او در آرزوی رسیدن به معشوق به سر میبرد و عواطفش به شدت تحت تأثیر او قرار دارد. اشکهای او همچون سیلابی جاری است و او برای نشان دادن عشق و وفاداریاش به خاک راه معشوق، دائم بر آن میافکند. شاعر به طور کلی، احساس تنهایی و عشق عمیق خود را در کنار امید به دیدار دوباره معشوق بیان میکند.
هوش مصنوعی: اگر آن زیبای عاشقان به طور تصادفی از کوی ما بگذرد، برای گداها تفاوتی ندارد؛ مثل این است که یک پادشاه از کنارشان عبور کند.
هوش مصنوعی: سالهاست که به خاطر تو در انتظارم، روز و شب به این امید که شاید من هم روزی شبیه ماهی به زیبا و درخشان تو نزدیک شوم.
هوش مصنوعی: وقتی که خاطره محبوبم در ذهنم شکل میگیرد، اشکهایم مثل سیل جاری میشود و در دلم جا میگیرد. در روز بارانی، هیچکس نخواهد خواست که از پناهی عبور کند.
هوش مصنوعی: هر لحظه اشک میریزم بر خاک راه او تا مبادا غباری بر آن بنشیند اگر او از آنجا بگذرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار من گویند آنجا گاه گاهی بگذرد
راضیم گر در دلش از بعد ماهی بگذرد
بیهشم در راهش افتاده، مرا آگه کنید
گر درین ره سرو بالا کج کلاهی بگذرد
ای صبا، جانم ببر، در خاک کویش کن نثار
[...]
چون سوار آن خسرو خوبان به راهی بگذرد
با وی از جانهای مشتاقان سپاهی بگذرد
یاد آن شکل و شمایل جان و دل سوزد مرا
هر کجا چابک سواری کج کلاهی بگذرد
ماند نامش بر زبانم وه چه خوش باشد اگر
[...]
ماه شهر آشوب من، هر گه براهی بگذرد
شهر پر غوغا شود، چونان که ماهی بگذرد
روزم از هجران سیه شد، آفتاب من کجاست؟
تا بسویم در چنین روز سیاهی بگذرد
چون بره می بینمش، بیخود تظلم می کنم
[...]
یک سر مو گر هوس از فکر جاهی بگذرد
پشم ما بالد به حدی کز کلاهی بگذرد
شمع محفل داغ میگردد کز آهی بگذرد
آه از آن روزی که حرص از دستگاهی بگذرد
دسترنج سعی آزادی نمیگردد تلف
[...]
شاه من با خیل خوبان چون ز راهی بگذرد
راست پنداری که شاهی با سپاهی بگذرد
چون ز پیشم بگذرد سوزد ز سر تا پا مرا
همچو آن برقی که از پیش گیاهی بگذرد
چون نباشد عمر من کوته که از هجران به من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.