گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

گر به کوی عاشقان آن ماه گاهی بگذرد

بر گدایان همچنان باشد که شاهی بگذرد

سالها شد تا به کویش اوفتادم روز و شب

بر امید آنکه ماهم به ماهی بگذرد

سیل اشکم چون خیالش دید در دل جا گرفت

روز باران کس نخواهد کز پناهی بگذرد

آب دیده می زنم هر دم بران خاک رهش

تا غباری بر نیاید، گر به راهی بگذرد