ای شهسوار، نرم ترک ران سمند را
بین زیر پای دیده این مستمند را
تا مردمان ترنج نبرند و دست هم
یوسف رخا، کشیده ترک ران سمند را
سرو بلند را نرسد دست بر سرت
این دست کی رسد به تو سرو بلند را
پای گریزم از شکن گیسوی تو نیست
می کش چنانکه خواهی اسیر کمند را
چشم از تو دور، دانه دل گر ز تو بسوخت
از سوختن گریز نباشد سپند را
ز آمد شد خیال تو ترسم که بی غرض
قصاب پرورش نکند گوسفند را
پند کسم به دل ننشیند که دل ز شوق
پر شد چنانکه جای نماندست پند را
در عاشقی ملامت خسرو بود چنانک
بر ریش تازه داغ نهی دردمند را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف یک معشوق میپردازد که به زیبایی و جذابیتش اشاره میکند. او از سوارکار میخواهد تا به نرمی و احتیاط به ترک ران سمندش نگاه کند، زیرا این معشوق چنان زیباست که دیگران را مجذوب خود میکند. شاعر حسرت میخورد که این معشوق، چون سروی بلند بالاست، دسترسیاش دشوار است. او اشاره میکند که هیچ راهی برای فرار از جذبه و عشق این معشوق وجود ندارد و گرچه دلش از دوری میسوزد، اما نمیتواند از این حس رهایی یابد. شاعر همچنین از پندها و نصیحتهای دیگران میگوید که در دلش جایی ندارند، چرا که عشقش آنقدر عمیق است که حتی درد و رنجش را نیز احساس میکند. در نهایت، شاعر به عشق و ملامتهای آن اشاره میکند و نشان میدهد که عاشقی با تمام مشکلاتش شیرین و دلنشین است.
هوش مصنوعی: ای قهرمان، به آرامی به پای اسب نگاه کن و ببین که این بیچاره چه وضعیتی دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردم از نیکی و خوبی دور شوند و دست دیگران را به خاطر زیباییاش از دست ندهند، باید بدانیم که در دنیای ما همچنان ناپسندها و آزردگیها وجود دارد.
هوش مصنوعی: به قدری تو بلند و عالی هستی که هیچکس نمیتواند به تو برسد. حتی اگر کسی بخواهد به تو دست بزند، دستش به تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: من از دست زیورهای گیسوی تو فرار نمیکنم، چرا که تو مرا به شیوهای که میخواهی، به چنگ میآوری.
هوش مصنوعی: وقتی چشمانم از تو دور میشود و دل غمگین من به عشق تو میسوزد، دیگر نمیتوانم از این سوختن و درد فاصله بگیرم، مانند آتشی که نمیتواند از سوختن خودداری کند.
هوش مصنوعی: ترسم که بیدلیل به خاطر آرزوی تو، کسی که به کار قصابی مشغول است نتواند به خوبی از گوسفند نگهداری کند.
هوش مصنوعی: نصیحت کسی در دل من جا نمیگیرد، زیرا دل من از شوق پر شده و دیگر جایی برای نصیحت باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: در عشق، ملامت و سرزنش مانند آن است که زخم تازهای بر صورت کسی بگذاری که در حال درد کشیدن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن نقش بین که فتنه کند نقش بند را
و آن لعل لب که نرخ شکستست قند را
پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست
در گوش من مجال نماندست پند را
چون از کمند عشق امید خلاص نیست
[...]
می زیر دست خود نکند هوشمند را
پروای سیل نیست زمین بلند را
گردون همیشه پست کند ارجمند را
اینست رسم و قاعده چرخ بلند را
باشد به گردن همه محکم کمند آز
مرد آن بود که میگسلد این کمند را
بس سرکش است جان برادر سمند نفس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.