گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دل عاشق چرا شیدا نباشد

به عشق اندر جهان رسوا نباشد

نگویی تا به کی، ای شوخ دلبر

ترا پروای حال ما نباشد

به بستان لطافت سرو باشد

ولی چون قد او رعنا نباشد

کدامین دیده در وی نیست حیران؟

مگر چشمی که او بینا نباشد

نه دل باشد که غافل باشد از یار

نه سر باشد که پر سودا نباشد

به نوعی دل ز خسرو در تو بستم

که با غیر توام پروا نباشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

چو رویِ یارِ من زیبا نباشد

قمر در خانۀ جوزا نباشد

چه می گویم که تابِ ماهِ رویش

فروغِ مهرِ گردون را نباشد

چو خدّش لالۀ حمرا نروید

[...]

جهان ملک خاتون

دل عاشق چرا شیدا نباشد

به عشق اندر جهان رسوا نباشد

نگویی تا بکی ای شوخ دلبند

تو را پروای وصل ما نباشد

به بستان ملاحت سرو باشد

[...]

وحشی بافقی

که کس را آگهی از ما نباشد

میان ما کسی را جا نباشد

فایز

کسی کآگه ز حال ما نباشد

گرم شنعت کند بی جا نباشد

بداند هر که بیند آن پریرو

که فایز بی سبب رسوا نباشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه