گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دل ما را شکیب از جان نباشد

ور از جان باشد، از جانان نباشد

مرا دشوار ازو باشد صبوری

ز جانان دل صبور آسان نباشد

نباشد ناله عیب از دردمندی

که دردش باشد و درمان نباشد

مرا چون عشق مهمان است حاکم

فضولی تر ازین مهمان نباشد

غمت شد در دل شوریده ساکن

که جای گنج جز ویران نباشد

ندارد مه جمال روی خوبت

وگر این باشد، اما آن نباشد

خیالت، گر به مهمان من آید

دلم را جز جگر مهمان نباشد

 
 
 
عطار

چو سیر گوی بی چوگان نباشد

گناه از گوی سرگردان نباشد

مشاهدهٔ ۱۰ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
سعدی

توان نان خورد اگر دندان نباشد

مصیبت آن بود که نان نباشد

امیرخسرو دهلوی

وفا در نیکوان چندان نباشد

ترا خود هیچ بویی زان نباشد

مرا گویید منگر در جوانان

که خوبی جز بلای جان نباشد

نظر در روی تو خود کرده ام من

[...]

ابن یمین

چه خوش بزمی که جز جانان نباشد

درین محرم بغیر از جان نباشد

سلمان ساوجی

دو درج لعل کان در کان نباشد

دو عقد دُر که در عمان نباشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه