آباد نشد دل که خراب پسران شد
حسن پسران آفت صاحب نظران شد
بس دانه دلها که ز تن برد به تاراج
آن مور که بر گرد لب ساده دلان شد
افسرده جمال خط خوبان چه شناسد؟
کین سرمه نه شایسته ناقص بصران شد
دلهای عزیزان شمر آن جمله نگینها
کاندر کمر آرایش زرین کمران شد
آن خواجه که می گفت که دارم خبر از عقل
در عشق در آمد، یکی از بی خبران شد
جز حسرت و مردن نبود چاره عشاق
فریاد و فغان عربده حیله گران شد
ای صبر، دلم ده قدری، بو که توان زیست
کان دل که مرا بود از آن دگران شد
بس عاقل شمع خرد افروخته روشن
کز کرده دل سوخته خوش پسران شد
خسرو ز رخ خوب و ز می توبه نمی کرد
ناگاه بدید آن رخ زیبا، نگران شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با لحن melancholic به موضوع عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. دلهای آسیبدیده و خراب پسران در برابر خواستههای عشق و زیباییها توصیف میشوند. او به ناامیدی و حسرت عاشقان اشاره میکند که جز مرگ چارهای ندارند و در عین حال به بیخبری برخی از عاقلها و افرادی که خود را صاحب نظر میدانند، انتقاد میکند. زیباییها و جذابیتهای ظاهری نیز در تضاد با احساسات درونی و رنجهای عاشقان قرار میگیرد. در نهایت، شاعر به پیامدهای تلخ عشق و زیبایی اشاره میکند و از صبر و تحمل در برابر مصائب یاد میکند.
هوش مصنوعی: دل به آرامش نرسید و حالا که پسران حسن خراب شدهاند، مشکلات و چالشهایی برای صاحبان نظر به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از دلها را آن مورچه که دور لبهای سادهدلها پراکنده شده، از تنشان جدا کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی و خط خوش افراد نیکو را نمیشناسد، چگونه میتواند افسرده باشد؟ زیرا این سرمه (وسیله آرایش چشم) برای افرادی که بینایی ناقصی دارند، مناسب نیست.
هوش مصنوعی: دلهای عزیزان مانند نگینهایی هستند که در کمربند زری که دارند، زیبایی و جلا میبخشند.
هوش مصنوعی: آن شخصی که مدعی بود در عشق به حقیقت عقل و دانایی دارد، در نهایت به جمع افرادی پیوست که از این موضوع بیخبر بودند.
هوش مصنوعی: عشق و دلدادگی تنها راهی جز حسرت و درد نداشت. عاشقان از شدت احساساتشان فریاد میزنند و به جان هم میافتند، و در این میان، برخی با نیرنگ و ترفند به بازی میپردازند.
هوش مصنوعی: ای صبر، کمی به من طاقت بده، چرا که دلم دیگر تاب زندگی ندارد و آن دل که قبلاً برای خودم بود، اکنون دلی از دیگران شده است.
هوش مصنوعی: شمعی که با عقل و خرد روشن شده، حالا طوری پنهان شده که دل سوخته و ناراحتش به خوبی احساس میشود و باعث خوشحالی جوانان شده است.
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر زیبایی چهره و شراب از توبه کردن خود منصرف شده بود، اما ناگهان چهره زیبا را دید و نگران شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد
از چرخ فرود آمد و در ما نگران شد
چون باز که برباید مرغی به گه صید
بربود مرا آن مه و بر چرخ دوان شد
در خود چو نظر کردم خود را بندیدم
[...]
باد سحر از بوی تو دم زد، همه جان شد
آب خضر از لعل تو جان یافت، روان شد
بی بوی خوشت بر دل من باد بهاری
حقا که بسی سردتر از باد خزان شد
خاک از نفس باد صبا بوی خوشت یافت
[...]
باز آی که خون جگر از دیده روان شد
دریاب که جانم به جمالت نگران شد
دل در طلبت نعره زنان جامه دران شد
از وصل تو قانع به خیالی نتوان شد
چون عکس رخ دوست در آینه عیان شد
بر عکس رخ خویش نگارم نگران شد
شیرین لب او تا که به گفتار درآمد
عالم همه پر ولوله و شور و فغان شد
چون عزم تماشای جهان کرد ز خلوت
[...]
آیینه سبب گشت که روی تو عیان شد
روی تو سبب بود که آیینه نهان شد
از شرم رخت گشت نهان آینه، آری
چون حسن ترا دید که مشهور جهان شد
یک لمعه ز رخسار تو ناگاه درخشید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.