آن کودک نورسته که سیمین بدنی شد
چون شست لب از شیر، چه شیرین دهنی شد؟
بس غنچه دل را که کند چاک به هر سو
آن گل که به نوروز جوانی چمنی شد
آن یوسف جان بس که درین سینه در آمد
گویم که تنم گرد تنش پیرهنی شد
سلطان مرا عمر فزون باد به دولت
کز دولت او خلعت عاشق کفنی شد
بس مرد خدایی که چو در عشق در آمد
گلگونه خون کرد به رخسار و زنی شد
وقتی که می لعل بدان روی کشیدم
اینک همه خونابه حال چو منی شد
چون جان دهم از خاک من، ای میر ولایت
بتخانه بر آری که دلم برهمنی شد
خسرو ز مزاج دل من خشم گرفته ست
کز کرده تو با دل خویشش سخنی شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف جلوههای زیبایی و عشق میپردازد. او از کودکی که به زیبایی و دلانگیزی میبالد صحبت میکند و تأثیر محبت و عشق را بر وجود انسانها شرح میدهد. عشق همچون گلی است که دلها را شاداب میکند و گاه به چهرهها رنگ و رونق میبخشد. شاعر به طرز مؤثری از تمثیلهای مختلف استفاده کرده و عشق را به می و گل تشبیه میکند. او آرزو میکند که عمرش در عشق پایدار باشد و از زیباییهای آن بگوید، همچنین به این نکته اشاره میکند که خشم و دلسردی در عشق نیز وجود دارد و بر خاطر دلباختگان تأثیر میگذارد. در نهایت، او از معشوق میخواهد تا دلش را آرام کند و از غم دل بکاهد.
هوش مصنوعی: کودک نازنینی که بدنش مانند نقره درخشان شده، وقتی از شیر مادر دست میکشد، چقدر زبانش شیرین و دلپذیر میشود!
هوش مصنوعی: بسیاری از دلها هستند که با هر نسیمی شکسته میشوند، مانند گلی که در بهار جوانی در باغی میشکفد.
هوش مصنوعی: آن یوسف عزیز، که جانم را پر کرده، چنان در دل من جا گرفته است که میگویم تنم مانند پیراهنی گرد او شده است.
هوش مصنوعی: ای کاش عمرم طولانی باشد تا از نعمت و رحمت سلطانی بهرهمند شوم، زیرا از برکت وجود او، عشق من به گونهای به استقبال مرگ رفته است که همچون کفن عاشقانهای برایم در آمده است.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردان خدایی وجود دارند که وقتی به عشق میرسند، چهرهشان مانند گل سرخ میشود و از شوق و هیجان، رنگ صورتشان به قرمزی خون تغییر میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که به چهره ی زیبایت نگاه کردم، حالا تمامی احساسات درونم شبیه من شد.
هوش مصنوعی: وقتی که جانم را از خاک بر میدارند، ای سرور ولایت، معبدی بساز که دل من مست و شاداب شده است.
هوش مصنوعی: خسرو از احوال دلم ناراحت و عصبانی است؛ زیرا با دل خودش راجع به من سخن گفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل باز سراسیمه سیمین ذقنی شد
مفتون شکرریزی شیرین سخنی شد
هرچند که صد زخم ز خنجر به تنم زد
هر یک پی بوسیدن دستش دهنی شد
بس شه که چو خسرو لب شیرین تو چون دید
[...]
تا غنچهٔ دل بلبل گل پیرهنی شد
هر قطرهٔ خون در تن زارم چمنی شد
ای جان جهان کشتهٔ الماس ستم را
هر رگ به تن از درد تو تار کفنی شد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.