من بنده آن روی که دیدن نگذارند
دیوانه زلفی که کشیدن نگذارند
از تشنگیم شعله زنان سینه و از دور
شربت بنماید و چشیدن نگذارند
چون زیستنی نیستم، ار بینم و ار نی
ای دوست، چه وقت است که دیدن نگذارند؟
صد دیده و دل منتظر تیر تو، فریاد
کش با من بیچاره رسیدن نگذارند
یارب، چه عذابی ست برین مرغ گرفتار؟
بسمل نپسندند و پریدن نگذارند
گفتم سخنی بشنوم و جان دهم اکنون
محروم بمیرم، چو شنیدن نگذارند؟
صد چاک شده سینه و صد پاره شده دل
این بی خبران جامه دریدن نگذارند
امروز صبا از جگرم بوی گرفته ست
زنهار کزان سوش وزیدن نگذارند
صد خار جفا خورد ز هجران تو خسرو
آه، ار گلی از روی تو چیدن نگذارند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حسرت و درد ناشی از عشق و جدایی میپردازد. شاعر از بیمکانی و دوری محبوبش شکایت میکند و اشاره میکند که او نمیتواند به دیدار یار خود بپردازد. او از تشنگی دل و سینهاش میگوید و ابراز میکند که برای رسیدن به محبوبش به شدت در عذاب است. شاعر با حالی ناامیدانه خواهان برآورده شدن آرزوهایش است و از بیخبری و جدایی رنج میبرد. در نهایت، او امیدوار است که روزی بتواند به وصال محبوبش برسد و از دردی که بر او رفته، رهایی یابد.
هوش مصنوعی: من تابع و تسلیم آن چهرهای هستم که اجازه نمیدهد دیده شود، و دیوانهای که نمیگذارد زلفش را بکشند.
هوش مصنوعی: از شدت تشنگی، سینهام به آتش درآمده و در عین حال، از دور لبان سیرابکنندهای را میبینم، اما نمیتوانم آن نوشیدنی را بچشم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر من خودم وجود نداشته باشم، چه زمانی میتوانم دیدار کنم یا حتی ببینم؟ در واقع، وقتی زندگی نمیکنم، دیدن و ملاقات چگونه ممکن است؟
هوش مصنوعی: چشمان و دلهای بسیاری به تیر عشق تو در انتظارند، اما فریاد بزن که نگذارند من بیچاره به تو برسم.
هوش مصنوعی: خدای من، این پرنده گرفتار چه عذابی را متحمل میشود؟ نه میتوانند او را بکشند و نه اجازه پرواز به او میدهند.
هوش مصنوعی: خواستم چیزی بشنوم که جانم را راحت کند، اما حالا به این نتیجه رسیدم که بهتر است بیصدا بمیرم، چون اجازه نمیدهند چیزی بشنوم.
هوش مصنوعی: سینهام پر از زخمهای عمیق و دلام هزار تکه شده، اما این بیخبران نمیگذارند که این درد را باز بکار ببرم و به کسی بگویم.
هوش مصنوعی: امروز نسیم دلپذیری از دل من بوی غم و اندوهی گرفته است، حواسم باشد که آن روح سرکش نگذارد نسیم به راحتی بوزد.
هوش مصنوعی: من از دوری تو بسیار رنج دیدهام و دلم به شدت غمگین است. اگر بخواهم از زیباییات بهرهای ببرم، نمیگذارند که به آن دسترسی پیدا کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیالیست که دیدن نگذارند
صد شربت شیرین ز لبت خسته دلانرا
نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند
گفتم شنود مژده دشنام تو گوشم
[...]
ما را گلی از باغ تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیالیست که دیدن نگذارند
بهر سخنی از لبت ای غنچه ی خندان
چون گل همه گوشیم شنیدن نگذارند
هر جا که شود آینه ی روی تو پیدا
[...]
کامی ز لب لعل تو دیدن نگذارند
یعنی سخنی از تو شنیدن نگذارند
آن طفل ز نظّاره قتلم چو کند ذوق
اغیار ز رشکم به تپیدن نگذارند
چشمان کمندافکن صیاد وش تو
[...]
گر باد شوم بر تو وزیدن نگذارند
ور حسن شوم روی تو دیدن نگذارند
تا سر زده شادی به دلم، سوخته عشقت
این سبزه ازین خاک دمیدن نگذارند
این رسم قدیم است که در گلشن مقصود
[...]
خون بهتر ازان می که چشیدن نگذارند
پیکان به ازان غنچه که چیدن نگذارند
غیر از لب افسوس گزیدن چه علاج است
آن راکه لب یار گزیدن نگذارند
بوسیدن کنج لب ساقی چه خیال است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.