گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خواهم شد

به سودای پری رویی ز سر دیوانه خواهم شد

چنین کاندر زبان خلقی گرفتندم به بیهوده

به شهر و کو به بدنامی دگر افسانه خواهم شد

برو، ناصح، چه ترسانی مرا از طعنه مردم؟

صلاح از من چه می جویی که در می خانه خواهم شد

به خاک پای او پیمان ببستم با سگ کویش

رود گر سر درین پیمان ازین پیمانه خواهم شد

به دام زلفش افتادم ز دست خال و خط او

چو من مرغی چه دانستم که صید دانه خواهم شد

به شهر امروز آن دلبر چو شد شهره به دلجویی

به عشقش داده دین و دل کنون مستانه خواهم شد

به رسوایی و قلاشی چو خسرو آشنا گشتم

ز عقل و مصلحت آخر به کل بیگانه خواهم شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode