به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خواهم شد
به سودای پری رویی ز سر دیوانه خواهم شد
چنین کاندر زبان خلقی گرفتندم به بیهوده
به شهر و کو به بدنامی دگر افسانه خواهم شد
برو، ناصح، چه ترسانی مرا از طعنه مردم؟
صلاح از من چه می جویی که در می خانه خواهم شد
به خاک پای او پیمان ببستم با سگ کویش
رود گر سر درین پیمان ازین پیمانه خواهم شد
به دام زلفش افتادم ز دست خال و خط او
چو من مرغی چه دانستم که صید دانه خواهم شد
به شهر امروز آن دلبر چو شد شهره به دلجویی
به عشقش داده دین و دل کنون مستانه خواهم شد
به رسوایی و قلاشی چو خسرو آشنا گشتم
ز عقل و مصلحت آخر به کل بیگانه خواهم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دل سپردن به معشوق سخن میگوید. او به دنبال راهی برای ورود به دنیای عشق است و به این نتیجه میرسد که به رغم ترس و طعنههای مردم، باید به سراغ معشوق برود. او به عهد و پیمانی که با معشوق بسته است، اشاره میکند و میگوید که حالا دیگر عقل و مصلحت را کنار گذاشته و به عشق و جنون روی آورده است. در نهایت، او به طرز دیوانهواری عاشق شده و به رسوایی و قلاشی دچار گشته است.
هوش مصنوعی: میخواهم به جمع عاشقان بپیوندم و در مسیری پر از شور و عشق حرکت کنم. آرزوی دیدن زیباییهای دلربا و فرشتهسان دارم، حتی اگر این کار مرا بیشتر دیوانه کند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در میان مردم به طرز نادرستی درباره من صحبت شده است و به دلیل این بدنامی، تصمیم دارم که به شکل دیگری در دنیا شناخته شوم.
هوش مصنوعی: ای نصیحتکننده، چرا مرا از سرزنش و طعنه مردم میترسانی؟ چه فایدهای به تو میرساند که برای بهبود من تلاش میکنی در حالی که من تصمیم دارم به میخانه بروم و از آن لذت ببرم.
هوش مصنوعی: من عهد و پیمانی در برابر خاک پای او بستم و حتی اگر برای رسیدن به عشق او مجبور شوم مانند سگی در کوی او زندگی کنم، باز هم از این عهد جدایی نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: به دام موی او گرفتار شدم و از نشانههای زیبا و خاص او، مانند پرندهای نادان که نمیداند چه چیزی در انتظارش است، متوجه نشدم که در واقع به دام عشق و عشقبازی او گرفتار خواهم شد.
هوش مصنوعی: امروز محبوب من در بین مردم معروف شده است. برای جلب توجه او به عشقش، ایمان و دل خود را فدای او کردهام، و اکنون میخواهم با شادی و سرخوشی زندگی کنم.
هوش مصنوعی: من با رسوایی و آشفتگی مانند خسرو آشنا شدم و از عقل و مصلحت دور شدم، به طوری که در نهایت میخواهم کاملاً بیخبر و بیاعتنا باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خواهم شد
ز رسوایی، اگر چه در جهان افسانه خواهم شد
رسید آن آدمی رو باز و آمد در نظر، دانم
به پای دیگران امروز من در خانه خواهم شد
ز بس زیباست لاف عشق بازی خود پرستان را
[...]
اگر سودای عشق اینست، من دیوانه خواهم شد
چه جای آشنا؟ کز خویش هم بیگانه خواهم شد
دمیدی یک فسون وز دست بردی صبر و هوش من
خدا را، ترک افسون کن، که من افسانه خواهم شد
غم عشق ترا، چون گنج، در دل کرده ام پنهان
[...]
ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد
حریف ساغر و هم مشرب پیمانه خواهم شد
اگر بیند مرا طفلی به این آشفتگی داند
که از عشق پری رخسارهای دیوانه خواهم شد
شدم چون رشتهٔای از ضعف و دارم شادمانیها
[...]
دلش دادم که با او همدم و هم خانه خواهم شد
بمن او شمع خواهد گشت و من پروانه خواهم شد
ندانستم که چون دل برد از من چون پری پنهان
نهان خواهد شد و من از غمش دیوانه خواهم شد
به این حسن و به این عشق ای صنم چون لیلی و مجنون
[...]
بزلفش در کشاکش با صبا و شانه خواهم شد
در این زنجیر از این کشمکش دیوانه خواهم شد
گل است و شمع و جانانه من و پروانه و بلبل
براه عشق امشب همپر پروانه خواهم شد
من دیوانه را ناصح دهد پند و عجب دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.