صبا میجنبد و آن مست ما را خواب میآید
که از دمهای سرد من جهان بیتاب میآید
ازان مهتاب جانافروز کان شب بود مهمانم
جهان تیرهست بر من چون شب مهتاب میآید
من اینجا زار میسوزم به تاریکی و تنهایی
وه، ای همسایه غافل، ترا چون خواب میآید
غم لیلی جز از جان دست شستن مینفرماید
نه بیهودهست کاندر چشم مجنون خواب میآید
گریبانم مگیر، ای محتسب، چون میْپرستم من
کزین دامان تر بوی شراب ناب میآید
شبانگه بر سرم بگذشت و چشمش تر شد، ای قربان
چه بخت است این که رحمت در دل قصاب میآید
نبینی دامن، ای زاهد، نگویی تلخم، ای واعظ
که آن دردیکیش دیرینه در محراب میآید
خرامیدن نگه کن آن بهشتی را که پنداری
ز جوی انگبین سیلیست کز جلاب میآید
فرو پوشید جانها را که آن بیمهر میبیند
نگه دارید دلها را که آن قلاب میآید
همه ناز است و شوخی و کرشمه، خسروا، دل نه
که بهر کشتنت با این همه اسباب میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احوالات خود اشاره میکند؛ او دچار تنهایی و غم است و تحت تأثیر زیباییهای طبیعت و عشق قرار دارد. صبا و مهتاب نمادهایی از زندگی و طراوت هستند که با ورودشان، غم و یأس شاعر را بیشتر میکنند. شاعر از درد عشق و اثرات آن میگوید و حتی از محتسب میخواهد که به او سخت نگیرد زیرا در عشق خود عمیق و واقعی است. او به زاهد و واعظ هم انتقاد میکند که درک درستی از درد و حقیقت عشق ندارند. در نهایت، شاعر هشدار میدهد که عشق و زیبایی میتواند به راحتی دل را به دام بیندازد و این نشاندهنده پیچیدگیهای عشق و زندگی است.
هوش مصنوعی: باد به آرامی میوزد و آن معشوق گیج و مست من چنان خسته است که خواب به سراغش آمده؛ چرا که نسیمهای سرد من باعث شدهاند که دنیا بیتاب و restless شود.
هوش مصنوعی: از آن ماه زیبای جانافزا که شب مهمانم بود، جهان بر من تاریک است و وقتی که او میآید، مانند شب مهتاب روشن میشود.
هوش مصنوعی: من در اینجا به شدت در عذاب و تنهایی به سر میبرم، اما تو انگار از این وضعیت بیخبری و همچون کسی که در خواب است، غافل به نظر میرسی.
هوش مصنوعی: غم عشق لیلی آنقدر عمیق است که تنها با جدایی از جان میتوان از آن رهایی یافت. هرچند که این تلاش بیهوده است، زیرا خواب لیلی همچنان در چشمان مجنون حاضر است.
هوش مصنوعی: ای محتسب، گریبان من را نگیر؛ چرا که وقتی میپرستم، از دامانم بوی شراب خوب و خالص بلند میشود.
هوش مصنوعی: در شب، شخصی از کنار من عبور کرد و چشمانش پر از اشک شد. چه خوشبختی است که حتی دل یک قصاب هم میتواند از محبت و رحمت پر شود.
هوش مصنوعی: ای زاهد، اگر دامن کسی را نمیبینی، نباید بگویی این تلخ است. ای واعظ، بدان که آن دردی کهنه و دیرین در دل انسانهاست و در مکانهای مقدس نیز حضور دارد.
هوش مصنوعی: به آرامی حرکت کن و به آن بهشت نگاه کن که گویی از جریان عسل بهشتی سرازیر میشود و بوی خوش آن از میآید.
هوش مصنوعی: دلهای خود را حفظ کنید و از آن بیمهر دوری کنید، زیرا او دیدن جانها را فرو میپوشد و به زودی قلابی خواهد آمد که شما را به سمت خود میکشد.
هوش مصنوعی: این کلام بیانگر این است که تمام زیباییها و نازهای دلربا تنها برای جذب و سرگرمی است و در حقیقت، دل آماده است که در برابر عشق و جذبه، به راحتی تسلیم شود، گویی برای قربانی شدنی با تمام ابزار و وسایل آماده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب عیش است و ساقی با شراب ناب میآید
ز عکس طلعت او شعلهٔ مهتاب میآید
شب اندوه و تنهایی مرا از مطلع دولت
بشارت داد کان خورشید عالمتاب میآید
چو اندر دیده میآید خیال لعل میگونت
[...]
گر از نظاره خورشید در چشم آب میآید
ز روی لالهرنگش در نظر خوناب میآید
در آن محفل که بیآتش سپند از جای برخیزد
کجا خودداری از پروانه بیتاب میآید؟
ندارد صیدی از من صیدگاه عشق لاغرتر
[...]
سرزلف ترا تا دید دل، از پای می افتد
مدام این طفل را در اول شب، خواب می آید
چنان طفل نگه را بی رخت سرگشته می بینم
که پنداری ز راه کوچه گرداب می آید
مداوای جنون از دیده بیخواب میآید
کز او دایم به گوش من، صدای آب میآید
شبی در بزم بیسامان من ای همنشین، بنشین
چراغ داغ من کافیست، تا مهتاب میآید
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.