زمستان میرود، ایام گلها پیش میآید
ز باد صبح ما را بوی آن بدکیش میآید
صبا میجنبد و بازم پریشان میکند از سر
دل بدبخت اگر وقتی به حال خویش میآید
رسید ایام گل وان شوخ خواهد رفت در بستان
از آن روزی که میترسیدم اینک پیش میآید
سر دیوانگی را مژده ده، ای سنگ بدنامی
که باز آن فتنه بهر عقل دوراندیش میآید
ازین خرمن نماند کاه و برگی، مگری، ای دیده
که بیش است آتشم هرچند باران بیش میآید
چه غم میداردت، بخرام خوشخوش، جان من، چندان
رها کن تا نمک بر سینههای ریش میآید
به جان زن تیر نه بر دیده تا این یک دم باقی
کنم نظارهای تا از کدامین کیش میآید
مکن نازی که میخواهد برای تیربارانت
در آن حضرت کجا یاد دل درویش میآید؟
نیارد برد نام لب، به دزدی غمزه زن گهگه
که خسرو نه ز بهر نوش، بهر نیش میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای بهار و رویش گلها پس از زمستان اشاره میکند و حس و حال خود را در این تغییر فصل وصف میکند. او از بیداری دل و احوال پریشان خود سخن میگوید و از پروای عشق و دلباختگی نیز یاد میکند. شاعر به دیوانگی و وسوسههای عقل اشاره میکند و از ناپایداری زندگی و فرار گلها در بهار صحبت میکند. همچنین، او از غمها و نگرانهایی که بر دلش سنگینی میکنند، سخن میگوید و به یادآوری عشق و تیر عشق در دلش اشاره میکند. در نهایت به دشواریهای عشق و فریبهایی که در این مسیر وجود دارد، تأکید میکند.
هوش مصنوعی: زمستان در حال به پایان رسیدن است و فصل گلها به زودی فرا میرسد. از نسیم صبح بوی گلی به مشام میرسد که یادآور حال خوش و شیرینی است.
هوش مصنوعی: نسیم میوزد و باز هم دل نگران را پریشان میکند، وقتی که بدبختی دلم را به حال خود میآورد.
هوش مصنوعی: به زمانی رسیدیم که گلها شکوفا شدهاند و آن عزیز بازیگوش خواهد رفت به باغ، روزی که به آن امید نداشتم، حالا به حقیقت پیوسته است.
هوش مصنوعی: ای سنگ بدنام، خبر خوشی به دیوانگی بده که دوباره آن آشوب به سراغ تفکر عاقلانه میآید.
هوش مصنوعی: در این خرمن دیگر چیزی از کاه و برگ باقی نمانده، مگر اینکه، ای چشم من، آتش من بیشتر است، هرچند باران هم زیاد میبارد.
هوش مصنوعی: غم و غصهای برایت وجود ندارد، با آرامش و شادی قدم بردار، ای جان من. تا آنجا که میتوانی خود را آزاد بگذار، زیرا اشک و درد در دلهای شکسته به وجود میآید.
هوش مصنوعی: به جان زن تیر بزن، اما به چشمش نزن و تا زمانی که این لحظه باقی است، به او نگاه کن تا ببینی از کدامین مسیر میآید.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیانگر این است که بیمعنی است خود را به ناز و کرشمه گرفتن بزنید، زیرا در زندگی و در مقابل مشکلات و چالشها، در نهایت توجه و یاد درویش یا کسی که در جستجوی حقیقت و معنای زندگی است، به کارهایی خواهد رسید که از جنس یاد و دلسوزی است. به عبارت دیگر، این ناز و کرشمه به هیچ چیز مهم و ارزشمندی منتهی نخواهد شد.
هوش مصنوعی: شش خفته نام لب را نمیبرد، زیرا دزدی که با ناز چشم خود میزند، گاهگاهی میگوید که خسرو به خاطر شراب نمیآید بلکه برای آزار و نیش زدن میآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارم در گلستان رفت و خارم پیش میآید
ز خارا هم کنون بر من هزاران نیش میآید
رقیبت مهربانی هشت و ما را دشمن جان شد
دلم را، ای پسر، بنگر، چه محنت پیش میآید؟
بلا و محنت هجران، چه حال است این که پیوسته
[...]
مه من با رقیبان جفااندیش میآید
ز غوغایی، که میترسیدم، اینک پیش میآید
چه چشمست این؟ که هرگه جانب من تیز میبینی
ز مژگان تو بر ریش دلم صد نیش میآید
به آن لبهای شیرین وه! چه شورانگیز میخندی؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.