هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است
شکنج جانم ازان زلف در هم و شکن است
چه سود پختن سودا چو شمع جانم سوخت
ز آتشی که مرا در درونه شعله زن است
شبم که تا به قیامت امید صبحش نیست
نه این شب است که بخت سیاه روز من است
به طعن و سرزنش، ای پندگو، چه ترسانی
سر مرا که قدمگاه سنگ مرد و زن است
هزار نامه اسلام پاره کرد خطیب
که باز نامه کفر هزار برهمن است
مگو که بر لب تو لب نهاده ام در خواب
مرا که جان به لب آمد چه جای این سخن است
نه آنچنانست که جایت نگه تواند داشت
لطافتی که به بالای سرو و نارون است
چه خوانیم سوی گلزار ترک خسرو گیر
کجا اسیر رخت را سر گل و سمن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه سنت است که در شهر زینت زَمَنَ است
رسول شادی و جشن رسول ذوالمِنَن است
خجسته موسم عیدست کاندرین موسم
بر آسمان سعادت ز انجُم انجمن است
اگرچه تهنیت از دیگران به نثر نکوست
[...]
بزرگوار امیری که زبده کرم است
در انتساب حسینی و سیرتش حسن است
سر اکابر سادات مشرق و مغرب
عماد دولت و ملت علی بن حسن است
ملک صفات بزرگی که نطق فایح او
[...]
سواد سنبل او بر بیاض یاسمن است
و یاسمن که خطش بر ورق ز یأس من است
خطش بنفشهٔ سیراب گشته میدانم
ولی ندانم خدش گل است یا سمن است
به گرد عارض کافور او خطی از مشک
[...]
نهفته سیم به زیر قبا که این بدن است
گرفته برگ سمن را به بر که پیرهن است
بسن ز پیرهن اندام نازکش که مگر
در آب گشته عیان عکس لاله و سمن است
اگر کنند به گل نازنین تنش را باد
[...]
نمود چاک گریبان تنت که نسترن است
تو یوسفی و گواه تو چاک پیرهن است
حریف شاهد و ساقی کجا بود زاهد
میان خضر و مسیحا نه جای اهرمن است
سبو بیار که آبی بر آتش بزنم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.