گنجور

 
ابن یمین

بزرگوار امیری که زبده کرم است

در انتساب حسینی و سیرتش حسن است

سر اکابر سادات مشرق و مغرب

عماد دولت و ملت علی بن حسن است

ملک صفات بزرگی که نطق فایح او

شکست رونق بازار نافه ختن است

ز نور مشعله رای انورش برقی

فروغ شمع زر اندود نیلگون لگن است

بزیر سایه عالی نهال همت او

درخت سدره و طوبی چو سبزه دمن است

جریده ئی برهی داد و عقل گفت اینست

سفینه ئی که در او بحر لؤلؤ عدن است

مثال داد که اثبات کن بر او ابیات

که طبع راست به بیت لطیف مفتتن است

ز امتثال ندیدم گزیر بیتی چند

اگر چه سخت رکیک و عظیم دلشکن است

نوشت خادم و گفتش خرد که لایق نیست

ولی اشارت مخدوم عذر خواه من است

 
 
 
امیر معزی

چه سنت است‌ که در شهر زینت زَمَنَ است

رسول شادی و جشن رسول ذوالمِنَن است

خجسته موسم عیدست کاندرین موسم

بر آسمان سعادت ز انجُم انجمن است

اگرچه تهنیت از دیگران به نثر نکوست

[...]

امیرخسرو دهلوی

هنوز آن رخ چون ماه پیش چشم من است

شکنج جانم ازان زلف در هم و شکن است

چه سود پختن سودا چو شمع جانم سوخت

ز آتشی که مرا در درونه شعله زن است

شبم که تا به قیامت امید صبحش نیست

[...]

ابن یمین

سر اکابر عالم علاء دولت و دین

توئیکه رأی تو بر آفتاب طعنه زن است

ز عکس مشعله رأی عالم آرایت

هزار تاب درین شمع نیلگون لگن است

حکایتیست مرا بر تو عرضه خواهم داشت

[...]

ناصر بخارایی

سواد سنبل او بر بیاض یاسمن است

و یاسمن که خطش بر ورق ز یأس من است

خطش بنفشهٔ سیراب گشته می‌دانم

ولی ندانم خدش گل است یا سمن است

به گرد عارض کافور او خطی از مشک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصر بخارایی
جامی

نهفته سیم به زیر قبا که این بدن است

گرفته برگ سمن را به بر که پیرهن است

بسن ز پیرهن اندام نازکش که مگر

در آب گشته عیان عکس لاله و سمن است

اگر کنند به گل نازنین تنش را باد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه