گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

کسی که عشق نبازد نه آدمی سنگ است

بلای عشق کشد هر که آدمی رنگ است

چه نقش بندی از اندیشه ای که بی عشق است

چه روی بینی از آیینه ای که در زنگ است

هزار پاره کنم جان مگر که در گنجد

که چشم خوبان همچون دهان شان تنگ است

رها کنید که تن در دهم به بدنامی

که نام نیک در آیین عاشقی ننگ است

سماع در دل من کار کرد و سینه بسوخت

هنوز مطرب ما را ترانه در چنگ است

تو، ای صنم، که مرا در دلی چه سود ازان

که در میان من و دل هزار فرسنگ است

به جنگ تیغ مکش، سر به آشتی برگیر

که حاصل است به صلحت هر آنچه در جنگ است

به خشم می روی و در تو کی رسد خسرو

که ره دراز و قدم سست و بارگی لنگ است

 
 
 
ظهیر فاریابی

پناه و قدوه شاهان عصر نصرت دین

تویی که خاک درت کیمیای فرهنگ است

به گرد موکب قدرت نمی رسد گردون

که در میانه مسافت هزار فرسنگ است

به ساعتی شکند رُمح تو طلسم عدو

[...]

عراقی

رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است

به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است

کرشمه‌ای بکند، صدهزار دل ببرد

ازین سبب دل عشاق در جهان تنگ است

اگر برفت دل از دست، گو: برو، که مرا

[...]

سعدی

دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است؟

ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است

برادران طریقت نصیحتم مکنید

که توبه در ره عشق، آبگینه بر سنگ است

دگر به خُفیه نمی‌بایدم شراب و سماع

[...]

امیرخسرو دهلوی

شکوفه غالیه بو گشت و باغ گل رنگ است

هوای باده ساقی و نفحه چنگ است

بیا و بند قبا باز کن دمی بنشین

که عقل در بر من چون قبای تو تنگ است

اگر ز غمزه بدآموز می کند، مشنو

[...]

جامی

مقیم کوی تو را فسحت حرم تنگ است

ز کعبه تا سر کویت هزار فرسنگ است

دلم ضعیف و ز هر سو ملامتی چه کنم

که شیشه نازک و هر جا که می روم سنگ است

مکن به حلقه ما ذکر رشته تسبیح

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه