نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دست
چشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست
پرده بدرید، کس این راز نخواهد پوشید
غنچه بشکفت، سرش باز نخواهد پیوست
ای که از سحر دو چشم تو، پری بسته شود
آدمی نیست که چشم از تو تواند بربست
تا به گلزار جهان سرو بلندت برخاست
هر نهالی که نشاندند به بستان بنشست
بهر خونریز مرا دست چه مالی چندین؟
خون من به که بریزی و بمالی بر دست
هر که جان در ره جانان ندهد مرده بود
مرده هم گر بدهد، در تن او جانی هست
چشم خسرو نتوان بست که در خواب مبین
منع هندو نتوان کرد که صورت مپرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و شدت احساسات شاعر نسبت به معشوق میپردازد. شاعر بیان میکند که نه خواب میتواند او را از معشوق جدا کند و نه دلش خالی از عشق است. او همچنین اشاره میکند که هیچکسی نمیتواند راز عشق و شیدایی او را پنهان کند و زیبایی معشوق به قدری است که هیچ کس نمیتواند از او چشم بپوشد. شاعر در ادامه به تحلیل وجودی عشق میپردازد و میگوید کسی که جانش را در راه محبوب ندهد، در حقیقت مرده است. در نهایت، او به ناچاری در برابر جذابیت معشوق اشاره میکند و بیان میکند که مواجهه با زیبایی معشوق غیرقابل اجتناب است.
هوش مصنوعی: نه من خوابم میآید و نه چشمانم به خواب رفتهاند، دل من نیز در دست چشمانت نیست. هم چشمم و هم دلم، هر دو تحت تأثیر چهره تو هستند و از آن حالت گیجی و شیدایی رنج میبرند.
هوش مصنوعی: پرده کنار رفت و هیچکس این راز را پنهان نخواهد کرد. وقتی غنچه شکفت، دیگر سرش به هم نخواهد آمد و نمیتواند به حالت قبل بازگردد.
هوش مصنوعی: ای کسی که نگاه خیرهکنندهات مثل جادو آدمها را به خود مشغول میکند، هیچ کس نمیتواند از تماشای چشمان تو دست بکشد.
هوش مصنوعی: زمانی که تو در این دنیا به بلندی و زیبایی رسیدی، هر جوانهای که در این باغ کاشته شده، همانجا باقی ماند.
هوش مصنوعی: چرا دستت را به خون من آلوده میکنی؟ آیا خون من ارزش این همه زحمت و خطر را دارد که تو بخواهی بر دستت بمالی؟
هوش مصنوعی: هر کس که جان خود را در راه محبوب ندهد، مرده است و حتی اگر در تن او جان دیگری باشد، فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: چشم خسرو را نمیتوان بست، زیرا او در خواب نیز میتواند زیبایی را ببیند. همچنین نمیتوان به هندو گفت که به زیبایی معشوقش ننگرد، زیرا او عاشق صورت و زیبایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست
چون خرامان ز خرابات برون آمد مست
پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف
شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست
شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش
[...]
آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست
چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست
وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم
پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست
دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا
[...]
چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان
باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست
صنما بسته آنم که در این منزل تست
خبری یابم زان زلف شکسته به درست
درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست
هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست
دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت
[...]
یار میخواره من دی قدحی باده به دست
با حریفان ز خرابات برون آمد مست
بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست
دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.