خبری ده به من، ای باد که جانان چونست
آن گل تازه و آن غنچه خندان چونست
با که می می خورد آن ظالم و در خوردن می
آن رخ پر خوی و آن زلف پریشان چونست
چشم بد خوش که هشیار نباشد، مست است
لب میگونش که دیوانه بود، آن چونست
رخ و زلفش را می دانم باری که خوشند
دل دیوانه من پهلوی ایشان چونست
روزها شد که دلم رفت و دران زلف بماند
یا رب، آن یوسف گم گشته به زندان چونست
گل به رعنایی و نازست به مجلس، باری
حال آن بلبل آشفته به بستان چونست
هم به جان و سر جانان که کم و بیش مگوی
گو همین یک سخن راست که جانان چونست
خشک سال است درین عهد وفا را، ای اشک
زان حوالی که تو می آیی، باران چونست
پست شد خسرو مسکین به لگدکوب فراق
مور در خاک فرو رفت، سلیمان چونست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا رب، اندر دل خاک آن گل خندان چونست
ماه تابان من اندر شب هجران چونست
من چو یعقوب ز گریه شده ام دیده سفید
آخر آن یوسف گمگشته به زندان چونست
من درین خاک به زندان غم از دوری او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.