بهاری این چنین خرم، مرا آواره دل جایی
من و کنج غم و هر کس به باغی و تماشایی
به سوی سرو پا در گل روان شد خلق و من آنم
که خواهم خاک گشتن زیر پای سر و بالایی
ز هجران خون همی گریم، نروید جز گیاه غم
چنین ابری معاذالله اگر بارد به صحرایی!
تو ای کم گوی از کویش، بکش پا، من همی گویم
که پیشش سر نهی از من، اگر پیش آیدت جایی
به کویت سنگ سارم، گر تو بنوازی به یک سنگم
بیا نظاره کن، باری جمال حال رسوایی
به خاری کز جفایت می خلد در سینه، خرسندم
اگر از نخل بالایت نمی ارزم به خرمایی
کباب خام سوزی را حریف چاشنی داند
که از سوز جگر وقتی چو من پخته ست سودایی
اگر زیر و زبر شد ذره، گو می شو، چه باب است این
که یاد آید گهی خورشید را از بی سرو پایی
تو، ای عاقل، که از خسرو سر و سامان همی جویی
رها کن، وه چه می جویی ز مجنونی و شیدایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساس تنهایی و دردی عمیق ناشی از عشق را بیان میکند. او در میان فصل بهار، که دیگران در حال شادی و تماشا هستند، به سراغ غم و اندوه خود رفته است. او به خاک شدن زیر پای محبوبش آرزو دارد و از جدایی و دوری از او میگرید. شاعر با استفاده از استعارات طبیعت و عشق، از مشکلات و رنجهای خود سخن میگوید و رضایتش را حتی در درد و خاری که از معشوق دارد، نشان میدهد. او همچنین از دیگران میخواهد که از جستجوی معشوقههای به اصطلاح عاقل دست بردارند، زیرا عشق واقعی تنها در دیوانگی و شیدایی پیدا میشود.
هوش مصنوعی: بهاری اینگونه زیبا و شاداب است که من را دلناخوش و آواره کرده است. هر کسی در باغی مشغول تماشا و لذت بردن است، اما من در گوشهای از اندوه و غم نشستهام.
هوش مصنوعی: مردم به سمت درختان بلند و زیبا میروند، ولی من آن فردی هستم که آرزویم این است که زیر پای آن سر و قامت بایستم و خاک بشوم.
هوش مصنوعی: از دل تنگی و دوری کسی به شدت گریه میکنم، و هیچ چیز جز درد و غم از این ابری که بر سرم هست، رشد نمیکند، ای کاش این باران بر سر سرزمین خالی و بدون زندگی نریزد!
هوش مصنوعی: ای کسی که کم صحبت میکنی از کوی محبوب، بساز و آمدن را آغاز کن، من نیز از دیگران میگویم که اگر جایی برای تو پیش آمد، سر را به حضورش ببر.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و محبت به تو، حتی اگر کسی به من سنگ بیندازد، باز هم از تو خوشحالم. اگر به من توجه کنی و محبت کنی، میتوانی حال و وضعیت من را ببینی که چقدر برای تو دلبستهام.
هوش مصنوعی: من از درد و رنجی که از بیمهری تو به دل دارم راضیام، زیرا هیچ چیزی در دنیا برایم ارزشمندتر از تو نیست، حتی اگر آن چیز یک خرما باشد.
هوش مصنوعی: دوستی که در آتش عشق میسوزد، بر این باور است که طعم کباب نپخته را تنها با چاشنیهای مناسب میتوان بهبود بخشید، زیرا او از تجربه و درد دلهای مشابه من بهرهمند است و میداند که چه احساسی را درون خود دارد.
هوش مصنوعی: اگر ذرهای از اصل و قاعده خود خارج شود، بگو که بیفایده است. چه معنی دارد که در چنین حالتی گاهی خورشید را به خاطر بیپایی یاد آوریم؟
هوش مصنوعی: ای انسان دانا، اگر در پی یافتن راحتی و آسایش هستی، از جستجوی مقام و قدرت دست بکش، چه سودی از دنبال کردن عشق و جنون میبری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.