شتربانا، دمی محمل میارای
رها کن تا ببوسم ناقه را پای
نهادند آشنایان بار بر دل
دلم رفته ست و بارش ماند بر جای
روان شد محمل و جانم به دنبال
جرس می نالد و من می کنم وای
ندیدم ره چو غایب شد ز چشمم
غبار بختیان دشت پیمای
تو، ای کت بر شتر آب حیات است
به وادی تشنه می میرم، ببخشای
بیابان پیش چشمم گشت تاریک
مه محمل نشینم، پرده بگشای
دلم چون همرهش شد گویش، ای باد
که جان هم می رسد، تعجیل منمای
خوشی بر مردنم آخر نیارم
بدین دوری همم منزل مفرمای
رسید آن ماه چون خسرو به منزل
تو ره می بین و رو بر خاک می سای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز کین دل همی جوشید بر جای
زمانی دیر و آنگه جست برپای
خداوندا چنین گفتست حاسد
که میباشد مرا جای دگر رای
به معبودی که مستغنی است ذاتش
ز خواب و خورد و فرزند و زن و جای
که گر تا ره به دهلیز تو دانم
[...]
خداوندا در توفیق بگشای
نظامی را ره تحقیق بنمای
مرا دیدار خود آن لحظه بنمای
گره یکبارگیم از کار بگشای
مرا سیّ و دو خدمتکار بودند
همه یک خانه و یک روی و یک رای
و شاقانی چو مروارید خوشاب
سمن دیدار و خندان و شکر خای
همه سر تیز و سخت و چست و چالاک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.