زلف سیه تو مشک چین است
بالای تو سرو راستین است
لعل تو نگین خاتم حسن
وان خط تو نقش آن نگین است
گر موم بود میان خاتم
در خاتم لعل انگبین است
ماهست رخت در آن سخن نیست
قندی است لبت سخن در این است
هر لحظه کشد بکشتنم تیغ
چشم تو که شوخ و نازنین است
گفتم که ترا کمین غلامم
گر هست گناه من همین است
ما را ز لب تو نیست قسمی
تدبیر چه سود، قسمت این است
تو غمزه چه می زنی به خسرو
کین تیر سپهر در کمین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف محبوب خود میپردازد. او زلفهای محبوب را به مشک و قامت او را به سرو تشبیه میکند. لبان او را به لعل و خطوط صورتش را در نقش خاتم معرفی میکند. شاعر از زیباییهای محبوب میگوید و این که هر لحظه از ناز چشمان او جانش در معرض تهدید است. در نهایت، شاعر با حسرت به عشق و عواطفش اشاره میکند و از غم و تیر تقدیر سخن میگوید که همواره در کمین اوست.
هوش مصنوعی: موهای تیره و زیبای تو مانند مشک است و قامت تو همانند سروهای بلند و راست است.
هوش مصنوعی: تو همچون نگین محبوب و ارزشمندی هستی و خط تو مانند نقشی است که بر روی آن نگین قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر موم در میان خاتم باشد، در خاتم جواهری از لعل و عطر عسل وجود دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و جذابیت چهره محبوبش اشاره میکند و میگوید که زیبایی او فراتر از کلمات است. همچنین به شیرینی لبهای او اشاره میکند و میگوید که تمام سخن و معانی در این لبهای شیرین نهفته است.
هوش مصنوعی: هر لحظه، نگاه تو آنقدر زیبا و ناز است که مرا به کشتن میکشد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که اگر گناهی در کار است، این است که من تسلیم تو و تحت فرمان تو هستم.
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم با تدبیر و تدبیر کردن از لب تو قسمی بگیریم؛ فایدهای ندارد، چون سرنوشت ما اینگونه نوشته شده است.
هوش مصنوعی: تو با چشمان فریبندهات چه کار میکنی، چون خطر و رنجهای روزگار همواره در کمین هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با اهل خرد جهان بکین است
مرد هنری از آن غمین است
آن کو به بر خرد مهین است
زین ازرق بی خرد کهین است
بر هر که نشانی از هنر هست
[...]
روی تو به حسن حور عین است
کوی تو بهشت راستین است
از بهر نثار خاک پایت
چون دست دلم در آستین است
رخسار تو لاله ربیع است
[...]
من کاین شکرم در آستین است
ریزم که حریف نازنین است
آنجا همه شیر و انگبین است
این جا بنگر که همچنین است
ساقی غِلمانِ ماه روی اند
شیر و می و شهد و حور عین است
از مجلس ما اگر درآیی
[...]
گو آنچه که گفتی، از یقین است،
بشتاب، که وقت آن همین است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.