لبت در سخن انگبین ریخته
رخت مشک بر یاسمین ریخته
از آن روی و موی دلاویز تست
دلم در شب و روز آویخته
چو باد صبا دید رخسار تو
به گل گفت «کای روی تو ریخته
برانگیختی بر من اسپ جفا
دگر تا چه ها باشد انگیخته؟»
ز خسرو گریزان مشو کو شده ست
اسیر تو، وز خویش بگریخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرشک از مژه همچو در ریخته
چو خوشه ز سارونه آویخته
ببستش بران گونه آویخته
وزو خون دل بر زمین ریخته
از آن خون با خوشه آمیخته
که هست رگ تاک رز ریخته
درو زر به خرمن فرو ریخته
ز هر سو چراغی درآویخته
که زنجان بدو اندر آویخته
دل هر دو از کینه بگسیخته
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.