گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

در اوصاف خود عقل را ره مده

بهشت برین را به ابله مده

جهان مست و دیوانه کردی به زلف

نسیمی به باد سحرگه مده

غم عاشقان بشنو، اما به ناز

جواب سخن گه ده و گه مده

چگویم به تو راز پنهان خویش

خودش بشنو و سوی خود ره مده

گر انصاف، جوید دل ظالمم

مده هیچش انصاف، والله مده

زنخ می نمایی و خون می خورم

چنین شربتم زانچنان چه مده

رقیب ار کشد خسرو خسته را

زبان را در آن رخصت «نه » مده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode