گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

چشمم که بر روی تو فتاده ست

بر آفت خود نظر نهاده ست

راهیست برای بردن جان

ابروی کجت میان گشاده ست

خط تو درونه مرا سوخت

شک نیست کز آفتاب زاده ست

زلفت سر و پا شکسته زانست

کز سرو بلند او فتاده ست

انصاف من شکسته بستان

زان طره که داد ظلم داده ست

گفتی ز لبم بنوش باده

خون می نوشم، چه جای باده ست

خسرو ز تو بی قرار با تست

دل را چه کنم که خود مراد است

 
 
 
مسعود سعد سلمان

گرمابه سه داشتم به لوهور

وین نزد همه کسی عیان است

امروز سه سال شد که مویم

ماننده موی کافرانست

بر تارک و گوش و گردن من

[...]

سنایی

زان چشم پر از خمار سرمست

پر خون دارم دو دیده پیوست

اندر عجبم که چشم آن ماه

ناخورده شراب چون شود مست

یا بر دل خسته چون زند تیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
خاقانی

آن کز می خواجگی است سرمست

بر وی نزنند عاقلان دست

بی‌آنکه کسی فکند او را

از پایهٔ خود فرو فتد پست

مرغی که تواش همای خوانی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
سید حسن غزنوی

ذاتی که چو بخت نور جان است

جانی که چو بخت خود جوان است

از لطف بهار در بهار است

وز فضل جهان در جهان است

در ناصح دین مگر یقین است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه